موسسه قرآن وعترت امیرالمومنین علیه السلام

موسسه قرآن وعترت امیرالمومنین علیه السلام

وما کنّا لنهتدی لولا ان هدانا الله؛اگرهدایت الهی نبود ماخود به خود در این مقام راه نمی¬یافتیم.
طلیعه:
در جاری حکمتش، بعثت ساری شد،
قرآن طلوع کرد و عترت (علیهم السلام ) تابیدن گرفت،
نوایش ندای فطرت بود و آوایش آواز آسمان، رسول (صلی الله علیه و آله ) قِصه‌ی « خُذِ الکِتاب »خواند و غُصه‌ی « اِنَّ قومی »...
کویر شهرها عطش طراوت داشت و تمنای آرامش، انسان در پی بهار بود و به دنبال قرار،
امیری آسمانی، نشانیِ« فَاِنِّها رَبیعُ القُلوب » سر داد...
و شیطان از همه وقت نالان تر و البته پر کارتر...
حکیمانه های رهبری، ناتوی فرهنگی را فریاد کشید و هندسه‌ی ایمانی را در سایه‌ی معارف قرآنی طرح ریخت.
اندیشه ای جوانه زد، دغدغه‌ای شعله کشید،کلنگ همتی به زمین خورد و آستین تلاشی بالا رفت... موسسه قرآنی فرهنگی امیرالمومنین علی علیه السلام وابسته به جامعه علمیه امیرالمومنین فعالیت خودرا آغاز نمود.

۹۴ مطلب با موضوع «آموزش» ثبت شده است

آیا انگشتر برای خانم ها مصداق زینت شمرده می شود؟ و باید پوشانده شود؟

نظر مراجع محترم تقلید درباره انگشتر زنان به این شرح است:

حضرت امام خمینی (ره):به دست کردن هرگونه حلقه اى که زینت محسوب مى شود، پوشیدن آن از نامحرم واجب است. 

آیت الله بهجت: اگر مهیج و محرک باشد باید بپوشاند و در غیر این صورت احتیاط است.

آیت الله تبریزى: پوشانیدن انگشترى که به طور متعارف زنان به دست مى کنند از نامحرم واجب نیست.

آیت الله خامنه اى: اگر عرفا زینت محسوب مى شود باید از نگاه نامحرم پوشیده باشد اما چنانچه از آنهایى است که چشم گیر نیست و صدق زینت نمى کند اشکال ندارد.

آیت الله سیستانى: انگشتر وحلقه در دست داشتن در مقابل نامحرم چنانچه به هدف خودنمایى در مقابل نامحرم نباشد و نیز تحریک کننده نباشد و از واقع شدن در حرام نیز ایمن باشد اشکالى ندارد.

آیت الله مکارم: اشکالى ندارد.

البته زینتی بودن یا نبودن انگشتر بستگی به تشخیص عرف دارد، اگر عرف محل و زنان متدین اهل محل پوشیدن و به دست کردن چنین انگشتری را زینت می دانند زینت به حساب می آید؛ باید آن را از نا محرم بپوشانند و در غیر این صورت زینت نمی باشد.

بدگمانی عاملی برای جستجوگری و جستجوگری عاملی است برای کشف اسرار و رازهای نهائی مردم.
ورود به حریم شخصی دیگران ممنوع!

 

 

 

  


یکی از عوامل چالش‌های مردم نسبت به یکدیگر، در موضوع «بدگمانی، تجسس و غیبت» است و قرآن باطرح این مسئله که «از بسیاری گمان ها بپرهیزید و در امور دیگران تجسس و غیبت نکنید» درواقع سعی می کند مسئله‌های اساسی در «اخلاق اجتماعی» را مقابل روی آن ها قرار دهد.

مشکل اصلی بشر در بحث اخلاق، مشکل جدی نگرفتن «حقوق» همدیگر است که متأسفانه در جامعه مسلمانان این مسئله به فور دیده می شود.


در آیات سوره حجرات چنین آمده است که خداوند به مؤمنین هشدار می دهد:


«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لاَ تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ

بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ

رَحیمٌ؛ ای ایمان آورندگان! از بسیاری گمان ها بپرهیزید؛ زیرا برخی گمان ها گناه

است و در امور دیگران تجسس نکنید» (آیه12).


چرا در قرآن کریم، به مؤمنان گفته شده نسبت یکدیگر سوءظن نداشته باشید یا در کار

همدیگر تجسس نکنید و غیبت نداشته باشید؟


به نظر می رسید پاسخ این پرسش ها، در گرو فهمیدن رعایت حقوق مومنین است.

سرمایه بزرگ انسان در زندگی حیثیت، آبرو و شخصیت او است و هر چیز که او را در خطر

بیندازد مانند آن است که جان او را به خطر انداخته باشد، بلکه گاه ترور شخصیت از ترور

شخص مهمتر محسوب می شود و اینجا است که گاه گناه آن از قتل نفس نیز سنگین تر است.

نخست آنچه در این آیه از آن نهی شده است، "ظن" و "بدگمانی" است. علامه طباطبائی بیانمی کنند که «مراد از گمانی که در این آیه نهی شده گمان بد و سوءظن است وگرنه در مورد گمان خوب سفارش شده است ... و مراد از اجتناب از سوءظن اجتناب از پذیرفتن و تلقی آن است؛ چون خود گمان و ظن نوعی ادراک نفسانی است که انسان نمی تواند مانع آن شود. به همین دلیل هم فرمود:


بعضی از گمانها گناه است، یعنی سوءظنی که انسان به آن ترتیب اثر دهد و به شخص مظنون تهمت زده یا توهین کند، گناه محسوب می شود. و اینکه فرمود: «کثیرا من الظن» برای اشاره به این است که گناه ظن سوء فی نفسه زیاداست و شاید هم می خواسته بفهماند که ازبسیاری از مظنه ها اجتناب کنید، چه آنهایی که می دانید گناه است و چه آنهایی که نمی دانید، تا نتیجتا یقین بیابید که از ظن گناه و سوءاجتناب کرده اید» (1)


دومین سفارش، دوری از "تجسس" در کار یکدیگر است. «تجسس و تحسس هر دو به معنی جستجوگری است ولی اولی معمولاً در امور نامطلوب به کار می رود و دومی غالباً در امر خیر.

در حقیقت گمان بد، عاملی است برای جستجوگری، و جستجوگری عاملی است برای کشف اسرار و رازهای نهائی مردم، و اسلام هرگز اجازه نمی دهد که رازهای خصوصی آنها فاش شود.


بدیهی است اگر اجازه داده شود هر کس به جستجوگری درباره دیگران برخیزد و حیثیت و

آبروی مردم بر باد می رود و جهنمی به وجود می آید که همه افراد اجتماع در آن معذب خواهند بود. گسترش بی اعتمادی عمومی و کاهش علاقه افراد جامعه به یکدیگر، در اثر تجسس افراد در حریم خصوصی یکدیگر اتفاق می افتد». (2)

لذا یکی از عوامل بدبینی، ورود به حریم شخصی دیگران معرفی شده است؛ زیرا این کار

امنیت و آرامش جامعه را بر هم زده و به آبروی مردم لطمه وارد می کند.


سومین عامل بدبینی مردم نسبت به یکدیگر، "غیبت" است. چرا که «گمان بد سرچشمه تجسس، و تجسس موجب افشای عیوب و اسرار پنهانی، و آگاهی بر این امور سبب غیبت می شود که اسلام از معلول و علت همگی نهی کرده است.


سپس برای اینکه قبح و زشتی این عمل را کاملاً مجسم کند آن را در ضمن یک مثال گویا

ریخته، و می گوید: آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت بردار مرده خود را بخورد؟ به

یقین همه شما از این امر کراهت دارید.


* تعبیر مرده به خاطر آن است که غیبت در غیاب افراد صورت می گیرد که همچون مردگان قادر بر دفاع از خویشتن نیستند. و این ناجوان مردانه ترین ستمی است که ممکن است انسان درباره برادر خود روا دارد.


پیامبر اکرم (‏صلى الله علیه وآله) فرمودند:


«هر کس زن یا مردى را غیبت کند، تا چهل روز نماز و روزه‏اش پذیرفته نمى‏ شود».  (3)


غیبت بدبینی می آفریند، پیوندهای اجتماعی را سست می کند. سرمایه اعتماد را از بین

می برد. و پایه های تعاون و همکاری را متزلزل می سازد.


در روایت دیگری از پیامبر عظیم الشأن اسلام آمده است:


«یا مَعْشَرَ مَنْ آمَنَ بِلِسانِهِ وَلَمْ یُؤْمِنْ بِقَلْبِهِ لا تَغْتابُوا الْمُسْلِمِینَ وَلا تَتَّبِعُوا عَوْراتِهِمْ فَانَّهُ مَنْ

تَتَبَّعَ عَوْرَةَ اخِیهِ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ وَمَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ یَفْضَحُهُ وَلَوْ فِی جَوْفِ بَیْتِهِ؛

اى گروهى که به زبان ایمان آورده ولى با دل نه! غیبت مسلمانان نکنید و از امور پنهانى

آنها جستجو نکنید، زیرا کسى که در امور پنهانى برادران مذهبى خود کنجکاوى کند

خداوند امور پنهانى او را آشکار مى‌سازد و در دل خانه‌اش رسوایش مى‌سازد» (4)


خلاصه اینکه اگر در اسلام غیبت به عنوان یکی از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده به خاطر آثار سوء فردی  و اجتماعی آن است.

مولوی چه زیبا به تصویر می کشد:


الامومنان به پروردگــار                                    که دارید ایمـان به روز شمـــار

همه درحق هم چه مرد و چه زن                      نمایید پهیز از شک و ظن

چه بسیار پندارهایی که هست                       که همچون گناهی به دل بر نشست

ظن نیکو بر، بر اخــوان صفــا                            گرچه آید ظاهر از ایشان جفا

آن خیال و وهم بد چون شد پدید                      صـد هـزاران یار را از هم

 

پی نوشت ها:

1- طباطبائی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج 20، ص 140

2- مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج22، ص191-190.

3- مجلسی، ج 72، ص 258.

4- طبرسی، مستدرک، ج2، ص104، حدیث 4 و 14.

 

سبب غیبت امام زمان «علیه ااسلام

تاریخ نشان داده است که تا مردم نخواهند و تلاش نکنند، حق بر جاى خویش قرار نمى گیرد و

حکومت به دست اهلش نمى رسد. تجربه ى حضرت على و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)،

دلیل بسیار آشکارى بر این مطلب است...


امام زمان(علیه السلام) می فرمایند:


وَلَوْ أَنَّ أشْیاعَنا ـ وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ ـ عَلَى اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ

الْیُمْنَ بِلِقائِنا، وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَصِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما یَحْبِسُنا عَنْهُمْ إِلاّ

ما یَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَکْرَهُهُ وَلا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ


اگر شیعیان ما ـ که خـداوند توفیق طاعتشان دهـد ـ در راه ایفاى پیمانى که بر دوش دارند، همــدل

 

مى شدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد، و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان

 

مى گشت، دیدارى بر مبناى شناختى راستین و صداقتى از آنان نسبت به ما؛ علّت مخفى شدن ما

 

از آنان چیزى نیست جز آن چه از کردار آنان به ما مى رسد و ما توقع انجام این کارها را از

 

آنان نداریم.(احتجاج، ج2، ص315 ؛ بحارالأنوار، ج53، ص177، ح8 )

 

 

شرح حدیث:

 

این جملات، قسمتى از نامه اى است که از ناحیه ى مقدّس امام زمان(علیه السلام) براى شیخ

 

مفید(رحمه الله) فرستاده شده است. حضرت(علیه السلام)در این نامه، بعد از سفارش هاى لازم به

 

شیخ مفید(رحمه الله)ودستورهایى به شیعیان، به امر مهمّى که سبب غیبت ایشان شده است، اشاره

 

مى کنند. حضرت، نبود صفا و یک دلى در بین شیعیان را سبب غیبت خود مى شمرند.

 

تاریخ نشان داده است که تا مردم نخواهند و تلاش نکنند، حق بر جاى خویش قرار نمى گیرد و

 

حکومت به دست اهلش نمى رسد. تجربه ى حضرت على و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)،

 

دلیل بسیار آشکارى بر این مطلب است. اگر مردم بر خلافت حضرت على(علیه السلام)پافشارى مى

 

کردند، الآن، تاریخ مسیر دیگرى را مى پیمود، ولى دنیاخواهى و ترس و ... مردم آن زمان سبب شد

 

از آن زمان تا آینده اى که معلوم نیست چه هنگام به پایان مى رسد، جهانیان و خصوصاً شیعیان،

 

جز ظلم و آزار چیزى نبینند. متأسفانه کوتاهى ما، بلکه عملکرد بدمان سبب شده است که آن

 

محرومیت تا کنون ادامه یابد.

 

 

طبق این حدیث، وظیفه ى ما براى تسریع و تعجیل در ظهور حضرت، این است که آن حضرت را

 

بر خویش و خویشان مقدم داریم و با اجراى دستورهاى اسلامى و گسترش و ترویج عملى اسلام، آن

 

امام(علیه السلام) را به جهانیان بشناسانیم و دل ها را به سوى آن حضرت معطوف کنیم، تا به

 

خواست خداوند، هرچه زودتر، زمینه ى پذیرش مردمى و جهانى آن امام(علیه السلام) فراهم شود.

 

از این حدیث شریف نکاتى استفاده مى شود:

 

 

1. خداوند متعال از شیعیان عهد و پیمان گرفته که از امامان پیروى کنند و این پیروى سبب تشرّف به لقاى امام زمان خواهد بود.

 

2. اعمال ناشایست شیعیان سبب دورى آن ها از امامشان شده است؛ و لذا اعمال شایسته مى تواند در تسریع ارتباط با امام زمان(علیه السلام) مؤثر باشد.

 

 

منبع: شرح چهل حدیث از حضرت مهدى(علیه السلام)، على اصغر رضوانى، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1382).

 

پرسش :

 چرا به امام حسین ـ علیه السّلام ـ ثار الله می‌گویند و چه کسی این لقب را به ایشان داده است؟


پاسخ

 «ثار» در لغت هم به معنی خون آمده است و هم به معنی طلب و انتقام گرفتن از خون کسی که به دست دیگران کشته شده است.[1]

ثار الله از دو واژه ثار و الله تشکیل یافته و یکی از القاب امام حسین ـ علیه السّلام ـ می‌باشدکه در زیارت عاشورا با این لقب آن حضرت را زیارت می‌کنیم. ثارالله: یعنی (طلب دمه الله) کسی که طالب خون او خداست و انتقام از قاتلین او را خداوند خواهد گرفت.[2]

یکی دیگر از معانی آن یعنی کسی که در راه خدا کشته شود و خویشاوندان و خاندانش در این راه کشته شود.

مرحوم مجلسی در شرح جمله الوتر الموتور چنین نوشته است: وتر الله ای الفرد المتفرد فی الکمال من نوع البشر فی عصره الشریف او المراد ثار الله ای الذی الله تعالی طالبُ دَمِه و الموتور قتیلُ له، قتیلُ فلم یدرک بدمهِ؛ یعنی فردی که در راه خدا به شهادت می‌رسد با این کیفیت از تمام بشر و در عصرش منحصراً اوست و یا مراد از آن همان ثار الله است که به معنی کسی است که طالب خون او خداوند است، و موتور به معنای کشته شدن در راه خداوند و کشته‌ شده‌ای است که خونش را انتقام نگرفته باشند، بلکه فقط خداوند است که انتقام خونش را از قاتلین می‌گیرد.[3]

و احتمال دارد معنای ثارالله چنین باشد، خونی که صاحب آن خداوند است و ولی دم او خداوند است. چنان که در بحث قتل عمد و غیر آن از آن به اولیاء دم تعبیر می‌آورند. در اینجا نیز ولی دم خون حسین و انصارش خداوند است. چون خون حسین در راه خدا و برای حفظ قرآن و تمامیت اسلام ریخته شده و خالصاً و مخلصاًلله بوده است و در نهایت درجه اخلاص با تمام وجود برای خداوند بوده است. لذا این خون و این شهیدان خدائی هستند. بنابراین انتقام آن نیز باید از طرف خداوند باشد‌، یا اینکه چون امام حسین ـ علیه السّلام ـ حجت خداوند بر زمین و ولی مطلق حق بود و مردم او را کشتند و زمین را از حجت حق خالی کردند بنابراین خداوند انتقام حجتش را از قاتلین او خواهد گرفت. امّا درباره اینکه این لقب را چه کسی به امام حسین ـ علیه السّلام ـ داده است باید عرض شود که چون سند زیارت عاشورا قدسی است، یعنی زیارت عاشورا که زیارت امام حسین ـ علیه السّلام ـ است از طرف خداوند به ائمه رسیده است و‌ آنرا پیامبر اکرم از جبرئیل گرفته و جبرئیل آن را از خداوند یاد گرفته است و از طریق معصومین به ما آموخته‌اند تا آن حضرت را زیارت کنیم،[4] بر این اساس این لقب را خداوند به امام حسین ـ علیه السّلام ـ داده است و چه لقب زیبایی است.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. منشور نینوا، مجید حیدری.

2. حماسه سیاسی تاریخی زیارت عاشورا، محمد رسول دریایی.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . عبدالسلام محمد هارون، مقابیس اللغه، ج1.

[2] . ابن المنظور، لسان العرب، ج4، واژه ثار.

[3] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفا، چاپ دوم، 1403، ج98، ص154.

[4] . ر.ک: قمی، عباس، مفاتیح الجنان، و سید بن طاووس، اقبال، قم، مرکز نشر تبلیغات اسلامی، 1416، ج3، ص 55؛ و دریایی، محمدرسول، حماسه سیاسی تاریخی زیارت عاشورا، تهران، انتشارات جعفری، 1371، ص12 ـ 13.