موسسه قرآن وعترت امیرالمومنین علیه السلام

موسسه قرآن وعترت امیرالمومنین علیه السلام

وما کنّا لنهتدی لولا ان هدانا الله؛اگرهدایت الهی نبود ماخود به خود در این مقام راه نمی¬یافتیم.
طلیعه:
در جاری حکمتش، بعثت ساری شد،
قرآن طلوع کرد و عترت (علیهم السلام ) تابیدن گرفت،
نوایش ندای فطرت بود و آوایش آواز آسمان، رسول (صلی الله علیه و آله ) قِصه‌ی « خُذِ الکِتاب »خواند و غُصه‌ی « اِنَّ قومی »...
کویر شهرها عطش طراوت داشت و تمنای آرامش، انسان در پی بهار بود و به دنبال قرار،
امیری آسمانی، نشانیِ« فَاِنِّها رَبیعُ القُلوب » سر داد...
و شیطان از همه وقت نالان تر و البته پر کارتر...
حکیمانه های رهبری، ناتوی فرهنگی را فریاد کشید و هندسه‌ی ایمانی را در سایه‌ی معارف قرآنی طرح ریخت.
اندیشه ای جوانه زد، دغدغه‌ای شعله کشید،کلنگ همتی به زمین خورد و آستین تلاشی بالا رفت... موسسه قرآنی فرهنگی امیرالمومنین علی علیه السلام وابسته به جامعه علمیه امیرالمومنین فعالیت خودرا آغاز نمود.

۴۳ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است


علائم مومنان در کلام اهل بیت علیه السلام


حضرت علی علیه السلام در ادامه خطبه همام می‌فرماید:مومن خودش را متهم می‌کند نه دیگران را، انسان دوگونه عیوب خفیه دارد: عیوب خفیه از مردم و عیوب خفیه از خودش...

«و یتهم علی الغیب نفسه» ؛مومن خودش را در عیوب متهم می‌کند.

خداوند علاّم الغیوب است و فریب ظاهرالصلاحی مانند ما را نمی‌خورد، پیامبر به ابوذر فرمودند:

«ان الله تعالی لاینظر الی صورکم» (1) ؛همانا خدای تعالی به صورت‌های اعمال شما نگاه نمی‌کند.

انسان اگر به عیوب باطن خویش بپردازد، تمام شدنی نیست. یک عیب را که برطرف می‌کند، می‌فهمد که دو عیب دیگر هم دارد. وقتی به آن دو پرداخت، هشت عیب دیگر بروز می‌کند و همین طور به صورت تصاعدی بالا می‌رود.

بنابراین، کسی که خود را بی‌عیب می‌بیند، سراپایش عیب است .

«یحب فی الله بفقه و علم» ؛برای خدا با فهم و علم، دوست می‌دارد.

در این عبارت سه نکته مطرح شده است:

1-    حب مومن مرتبط با خداست. همه محبت‌هایش برای الله است .

2-    این حب مقرون به فقه و فهم است. چرا خدا را دوست می‌دارد چون ادراک قلبی کرده است .

3-    مومن دوستی‌اش با مومنان بر مبنای حب فی الله است. اینجاست که باید به مقام دوستی عالم و دانا باشد. تشخیص اولیای خدا که انسان با آنها به مودت مراوده دارد، مبنای «حب فی الله» است. این طور نیست که مومن دشمن را جای دوست فرض کند و با او طرح رفاقت بریزد. مومن زیرک است


علت جذب  افراد به شهید ابراهیم هادی


علی صادقی و اکبر نوجوان می گویند: ابراهیم در موارد جدی بودن کار بسیار جدیت داشت اما در موارد شوخی و مزاح بسیار انسان خوش‌مشرب و شوخ طبعی بود و اصلا یکی از دلایلی که خیلی‌ها جذب ابراهیم می‌شدند همین موضوع بود.

ابراهیم در مورد غذا خوردن هم اخلاق خاصی داشت. وقتی غذا به اندازه کافی بود خوب غذا می‌خورد و می‌گفت: «بدن ما به جهت ورزش و فعالیت زیاد، احتیاج بیشتری به غذا داره».

یکبار با یکی از بچه‌های محلی گیلان‌غرب به یه کله‌پزی در کرمانشاه رفتن و دو نفری سه دست کامل کله‌پاچه خورده بودن! یا وقتی یکی از بچه‌ها، ابراهیم را برای ناهار دعوت کرده بود برای سه نفر 6 عدد مرغ را سرخ کرده و مقدار زیادی برنج و ... آماده کرده بود و چیزی هم اضافه نیامد!

در ایام مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتم و بعد با موتور به منزل یکی از رفقا برای مراسم افطاری رفتیم، صاحبخانه از دوستان نزدیک ابراهیم بود و خیلی تعارف می‌کرد. ابراهیم هم که به تعارف احتیاج نداشت، کم نگذاشت و تقریبا چیزی از سفره اتاق ما اضافه نیامد.

 

جعفر هم آنجا بود، بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور می‌رفت و دوستانش را صدا می‌کرد و یکی‌یکی آنها را می‌آورد و می‌گفت: «ابرام جون، ایشون خیلی دوست داشتن شما رو ببینن و ...»

ابراهیم هم که خیلی خورده بود و به خاطر مجروحیت پاش درد می‌کرد مجبور بود به احترام افراد بلند شه و روبوسی کنه. جعفر هم پشت‌سرشان آروم و بی‌صدا می‌خندید.

وقتی ابراهیم می‌نشست، جعفر می‌رفت و نفر بعدی رو می‌آورد و چندین بار این کار رو تکرار کرد. ابراهیم که خیلی اذیت شده بود با آرامش خاصی گفت: جعفر جون، نوبت ما هم می‌رسه!

شب وقتی می‌خواستیم برگردیم ابراهیم سوار موتور من شد و گفت:‌ «اکبر سریع حرکت کن»، جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد، فاصله ما با جعفر زیاد شده بود که رسیدیم به ایست و بازرسی.

من ایستادم. ابراهیم سریع گفت: «برادر بیا اینجا»، یکی از جوان‌های مسلح جلو اومد و ابراهیم ادامه داد: «دوست عزیز، بنده جانباز هستم و این آقای راننده هم از بچه‌های سپاه هستن. یه موتور دنبال ما داره میاد که ...»، بعد کمی مکث کرد و گفت: من چیزی نگم بهتره فقط خیلی مواظب باشین. فکر کنم مسلحه» و بعد هم گفت: با اجازه و حرکت کردیم.

حدود صد متر جلوتر رفتم توی پیاده‌رو و ایستادم. دوتایی داشتیم می‌خندیدیم که موتور جعفر رسید، سه چهار نفر مسلح دور موتور رو گرفتن و بعد متوجه اسلحه کمری جعفر شدن و دیگه هر چی می‌گفت کسی اهمیت نمی‌داد و ...

تقریبا نیم ساعت بعد مسئول گروه اومد و حاج جعفر رو شناخت و کلی معذرت‌خواهی کرد و به بچه‌های گروهش گفت: «ایشون، حاج جعفر از فرماندهان سپاه هستن». بچه‌های اون گروه، با خجالت از ایشون معذرت‌خواهی کردن و جعفر هم که خیلی عصبانی شده بود. بدون اینکه حرفی بزنه اسلحه‌اش رو تحویل گرفت و سوار موتور شد و حرکت کرد.

کمی جلوتر که اومد با تعجب ابراهیم رو دید که در پیاده‌رو ایستاده و شدید می‌خنده. تازه فهمید که چه اتفاقی افتاده و چرا اون رو متوقف کرده بودن. ابراهیم جلو اومد،‌جعفر رو بغل کرد و بوسید. اخمهای جعفر باز شد و او هم خنده‌‌اش گرفت و با خنده همه چیز تمام شد.

کتاب سلام بر ابراهیم (زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار شهید ابراهیم هادی)


Image result for ‫تصاویرحجاب‬‎

حجاب و وصیت نامه ی شهدا(قسمت پنجم)

شهید محمّد علی وکیل زاده:

خواهرم! با حفظ حجاب و نجابت و عفّت خود، حضرت زینب را خشنود کن.

 

شهید عباس شعیبی:

تو را سفارش می‏کنم که حجابت را و دیگر رسالت‏هاى زینبى را فراموش نکنى، و جنگ تو مبارزه با بى ‏بند و بارى ‏ها و بى‏ حجابى ‏ها و خلاصه نبرد با خود فروختگان داخلى است. این وظیفۀ شما و همه پیروان زینب است. 

 

شهید محمّد حسن آذری:

مسئولیت زمانی و مکانی خود را کاملاً حس کرده و در تثبیت این انقلاب که ثمرة خون شهدای اسلام است در حدّ توانتان کوشا باشید.

 

شهید محمودباقر شادمی:

ای مردم می‌خواهید تا کی در خواب خرگوشی به سر برید و به این همه مسائل بی‌اهمیّت باشید. چرا باید این همه فساد جامعه را فرا گیرد، ولی ما بی‌تفاوت باشیم مگر نه این است که پیام خون آنها ادامه‌دهندة راهشان است؟ کاری نکنیم که در آن دنیا شرمندة روی شهیدان باشیم. بیایید تا دیر نشده از یک سری کارهایی که باعث گناه می‌شود دوری کنیم.

 

شهید احمد عظیمی جوزانی:

از تمامی خواهرانم می‌خواهم که حجاب این لباس رزم را حافظ باشند. می‌خواهم هر زمان که آنها را می‌بینم به وجودشان افتخار کنم، و می‌خواهم زمانی که آنها را می‌بینم آن ‌چنان پوشیده ظاهر و باطن باشند که باعث خشم دشمن و خوشحالی دوستان شوند، و البته اینها همه باید برای خدا باشد.

 

شهید حمیدرضا بااطمینان:

با رعایت کردن حجاب خود، پاسدار خون شهدا باشید. 

 

شهید محمّدعلی یوسفی:

خواهران عزیزم! حجاب خود را حفظ کنید، چون سیاهى چادر تو، کوبنده‏تر از سرخى خون من است.

 

شهید مهدی ابراهیمی گیو:

خواهرم! با حجاب باش. 

 

شهید محمد حسین راستگو:

تو اى خواهرم! حجابت مقدّس‏تر از خون من است. شما مى‏توانید با این سنگر مقدّس، کمر دشمن اسلام را بشکنید.

 

طلبه شهید محمود قطب الدّینی:

شما خواهران گرامی باید که زینب وار در زندگی با تمام مسائل آن برخورد کنید با حفظ حجاب خویش که این سلاح برنده برای نابودی دشمنان اسلام به کوری چشم آنها به نحو احسن از آن استفاده نمائید وهمیشه رفتار و اخلاق فاطمه (س) و زینب دخت گرامی اش را سرمشق خویش قرار دهید.