بسم رب الشهداء والصدیقین
رفیق آسمونیت کیه؟؟؟!!
پست طولانیه ، اما اگه نخونید از دست تون رفته !
از ما گفتن !!!!
تعریف جوان شیعه از نظر امام صادق علیه السلام
امام صادق ع فرمود: « لَو اُتیتُ بِشابٍّ مِنْ شَبابِ الشّیعَةِ لا یَتَفَقَّهُ لَأَدَّبْتُهُ = اگر یکى از جوانان شیعه را نزدم بیاورند که تفقّه نمىکند، او را تأدیب مىکنم! » در جای دیگر فرمود: « لَضَرَبْتُهُ » او را می زنم. جوان شیعه ی که تفقه نمی کند و دینش را بلد نیست، از چشم خدا و پیامبر می افتد. قرآن کریم می فرماید: « أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُمْ مَا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ ...= مگر شما را [آن قدر] عمر دراز ندادیم که هر کس که باید در آن عبرت گیرد، عبرت مى گرفت. (فاطر/37)». حضرت فرمود: «توبیخ لابن الثمانیه» این یک جوان 18 ساله است که خدا توبیخش می کند که تو بعد از تکلیفت، 3 سال وقت داشتی، در این 3 سال چه کار کردی؟ باید بار خود را می بستی. یعنی از نظر امام یک جوان 18 ساله باید دینش را کامل بلد باشد. عقاید، اخلاقیات و فقه اش را بلد باشد. خدا توبیخش می کند.
در حدیث دیگر در مورد جوان شیعه امام صادق ع فرمود: « لَستُ اُحِبُّ أن أرى الشّابَّ مِنکُم إلاّ غادیا فی حالَینِ: إمّا عالِما أو مُتَعَلِّما، فإن لَم یَفعَلْ فَرَّطَ، فإن فَرَّطَ ضَیَّعَ، و إنْ ضَیَّعَ أثِمَ، و إن أثِمَ سَکَنَ النارَ و الذی بَعَثَ مُحمّدا بِالحَقِّ = دوست ندارم جوان شما را جز در دو حال ببینم: دانشمند یا دانش آموز؛ زیرا اگر چنین نباشد، کوتاهى کرده و چون کوتاهى کند، ضایع گشته و چون ضایع گردد، گنهکار باشد و چون گنهکار باشد، سوگند به آن که محمّد را به حقّ برانگیخت، در آتش جاى گیرد.». کسی که در اثر جهالت گناه می کند و می گوید نمی دانستم که این عمل گناه است، سؤال می شود که چرا نمی دانستی. «ندانستن» از نظر خدا و اهل بیت علیهم السلام جرم است. کسی که دین شناس نیست، مجرم است. پدر و مادرهایی که فرزندان شان با دین آشنایی ندارند، ولی افتخار می کنند که آنها دکتر و مهندس و ... هستند، باید پرسید آیا فرزندان شما دین را می شناسند، با فقه آشنا هستند؟ از رساله و اخلاقیات چه می دانند؟ آیا عقایدشان درست است، تردید ندارند؟ این وظیفه شرعی پدر و مادر است که فرزندان شان را اول با دین آشنا کنند. زیرا حضرت قسم می خورد که چنین جوانی ساکن جهنم می شود.
مؤمن در یادگیری و عمل به 3 ساحت دین، فقه اصغر (رساله)، فقه اوسط (اخلاقیات)، فقه اکبر (معارف) محکم است. یادگیری دین علاوه بر اینکه وظیفه است و در قیامت از آن سؤال (50 سؤال آخرتی که مؤمن باید یاد بگیرد و عمل کند که از لحظه مردن، قیامت انسان و پرسیدن سؤالات، شروع می شود.) می شود، کسب درجات آخرتی است.
«و نَشاطٌ فی هُدىً» مؤمن در رعایت دینش با نشاط است و در مسیر دین که می رود، شل، کسل و تنبل نیست. خدا را شکر می کند و لذت می برد. نمی گوید چاره ای نیست، اگر عمل نکنیم، جهنم می رویم. این افراد به محض تغییر شرایط مکانی و زمانی، به رنگ اهل دنیا در می آیند. مؤمن از داشتن رساله، مرجع تقلید و ... سرمست است و افتخار می کند.
« و صَلاةٌ فی شُغلٍ » مؤمن در سخت ترین شرایط نماز را اول وقت اقامه می کند. در هر شغلی یا در مسابقه، تمرین و ... در هر جا که باشد. ما پزشکانی داریم که در هر شرایطی در مطب نماز اول وقت را ترک نمی کنند. در دفاع مقدس رزمندگان در حین عملیات نمازشان را اول وقت اقامه می کردند. در آن شرایط سخت که رو در روی دشمن بودند ولی از نماز اول وقت غافل نمی شدند.
چگونه به ربوبیت پروردگار اعتماد کنیم؟
پاسخ:
نبی اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» میفرمایند:
«یا عبادالله، أنتم کالمرضی، و الله ربّ العالمین کالطّبیب. فَصلاحُ المَرضی فیما یعلمُهُ الطبیب و یدبرهُ، لا فیما یشتهیهِ المریض و یقترهُ، ألا فسلّموا لله أمرَه، تکونوا مِن الفائزین»؛ ای بندگان خداوند، شما مانند بیمارانید و ربّ العالمین مانند طبیب. صلاح بیمار در آن چیزی است که طبیب میداند و تجویز میکند، نه در چیزی که مریض درخواست میکند. آگاه باشید که تسلیم امر خدا باشید باشد تا از رستگاران باشید.
اگر کسی همین یک روایت پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» را قلباً باور کند، چنان قدرتی در او حاصل میگردد که به راحتی در انجام تک تک دستورات خداوند موفق شده و امراض اخلاقیاش را به آسانی ترک خواهد کرد.
استفاده از لغت ربّ العالمین در این روایت نیز، درست مانند استفاده از کلمهی «رب» در آیهی قبل، نشانهی اعتماد به ربوبیت و تدبیرِ تنها مربّی عالمیان است. ربوبیّتی که هرگز در آن «چرایی» راه ندارد.
تمام انسانها همواره برای انجام امورات گوناگون، به نظر و علم متخصصین همان امر، اعتماد نموده و دستورات آنها را بیچون و چرا اجرا میکنند. اما برای اطاعت از ربّی که بینهایت عالمتر، قدرتمندتر و متخصصتر از مخلوقاتش است، دائماً چون و چرا مینمایند.
پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» در این روایت از ما میخواهد تا حداقل همان اندازه که به پزشک خود اعتماد میکنیم، به خداوند نیز اعتماد نماییم... تمام درگیریهای انسان با خداوند، به خاطر آرزوهایی که برآورده نشده، توسلاتی که ظاهراً نتیجه نداده و ... نشانهی عدم اعتماد انسان به ربوبیت پروردگارش میباشد و این عدم اعتماد، همان شرک به پروردگار میباشد.
باید بیاموزیم تا به پروردگارمان، بیشتر از اسباب و علل طبیعی اعتماد داشته باشیم. او تنها قدرتِ عالم است و همهی امور تحت فرمان اویند. تمرین کنیم تا حقیقتاً جز او را نپرستیم و جز از او یاری نجوییم...
استادشجاعی: از آثار زیارت امام حسین (علیه السلام) بودن در «حزب خدا» است.
انسان با زیارت امام حسین (علیه السلام) به مقامات الهی دست مییابد. یکی از این مقامات قرار گرفتن در «حزب خدا» است.
درمبحث قبل با توجه به حدیث امام صادق (علیهالسلام) گفته شد که زیارت قبور ائمه معصومین (علیهم السلام) عهدی بر عهده شیعیان و دوستان است، از جمله دلائل مهم این عهد عبارت است از:
آیه مودت
«مودت» صرف محبت نیست؛ بلکه دوستی است که همراه با هزینه و فداکاری می باشد. قرآن کریم مودت اهل بیت را بر ما واجب کرده است. چنانکه میفرماید: «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى = بگو به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نیستم مگر دوستى در باره خویشاوندان» (شوری/23).
مودت بدون محبت باعث میشود که افراد ائمه را دوست داشته باشند، اما سبک زندگی غیر از سبک زندگی ائمه را بپذیرند.
امام رضا (علیهالسلام) در روایتی که در مبحث قبل بیان شد، فرمودند: «با میل و رغبت به زیارت بروید و تصدیق به علاقه به ائمه کنید». پس مودت همراه با «پاکار بودن» و «فداکاری» است. این ویژگی خاصی است که امام زمان (علیهالسلام) نبود آن را یکی از موانع ظهورش میداند، در نامهای که حضرت به شیخ مفید مینویسد، دو شرط مهم را مطرح میکند که اگر شیعیان آن را داشتند، حضرت زودتر ظهور میکردند: «وفاداری» و «همدلی».
تعظیم شعائر الهی
قرآن درباره بزرگ داشتن نشانه های خداوند میفرماید:« ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ = این است [فرایض خدا] و هر کس شعایر خدا را بزرگ دارد در حقیقت آن [حاکى] از پاکى دلهاست » (حج/32).
بزرگ ترین نشانه خدا روی زمین، اهلبیت هستند. حضرت امیر (علیهالسلام) فرمودند: «أنا آیت الله الکبری = من بزرگترین نشانه خدا هستم». همه ظهورات دنیا مظهر خدا هستند، اما کاملترین مظهر خدا «اهلبیت علیهمالسلام» هستند. قرآن کریم شعائر الهی را واجب میداند، زیرا بزرگداشت ائمه، تعظیمِ بزرگترین نشانه های خدا است و قطعاً پیاده روی اربعین یکی از شعائر الهی به شمار میآید.
تذکر به ایام الله
« أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیَاتِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ = آیا ندیده اى که کشتیها به نعمت خدا در دریا روان مى گردند تا برخى از نشانه هاى [قدرت] خود را به شما بنمایاند قطعا در این [قدرت نمایى] براى هر شکیباى سپاسگزارى نشانه هاست » (لقمان/31).
«روز خدا»، روزی است که خداوند بیشترین جلوه را برای بندگانش به نعمت یا عذاب میکند. روز شهادت و عزای معصوم از ایام الله است و چون بزرگترین نشانه خدا یعنی معصوم در اثر بیوفایی امت گرفته شده و به قتل رسیده است؛ لذا باید یاد این یوم الله که مصیبت بزرگ جامعه اسلامی است، گرامی و زنده نگه داشته شود و باید به همگان یادآور شویم که چرا امام حسین (علیهالسلام) با آن همه عظمتی که داشتند، توسط مردمی که او را دوست داشتند، به شهادت رسیدند؟!
پیادهروی و راهپیمایی اربعین معجزاتی دارد که تمام شدنی نیست، حتی باعث بروز معجزاتی در آینده خواهد شد.
نکات مهمی که از روایت مبحث قبل بدست می آید، عبارتنداز:
زائر قبل از اینکه به حرم امام حسین (علیهالسلام) برود، آمرزیده و پاک شده است.
زائر وقتی وارد حرم شد به مقام «مصلح برگزیده شده» می رسد.
موانع ارتباط و تقرب به خدا برداشته شده است. یعنی همه گذشته بد زائر ندید گرفته می شود.
رمزآرامش در زندگی چیست؟
پاسخ:
در آموزههای دینی اسلام تمام قوانین و فرمولهای مربوط به آرامش در اختیار انسانها قرار داده شده است، تا آنها را قدم به قدم به سوی کسب قلبی آرام، هدایت نماید.
راههای کسب آرامش
تمام انسانها به صورت فطری عاشقِ آسایش و آرامشاند و آن را به صورت جاودانه و در عالیترین درجات طلب میکنند، مژده آسایش ابدی در بهشت نیز دقیقاً با این نیاز فطری انسانها مطابق و سازگار میباشد. اما به راستی انسان چگونه میتواند به آسایش و آرامش دست یابد که هم در زندگی دنیا و هم در زندگی آخرتی او موجبات شادی و لذتش را فراهم نماید. به یاری پروردگار، در این سلسله از مباحث به این پرسش مهم و اساسی پاسخ خواهیم داد.
قدم اول در کسب آرامش؛ خودشناسی
خودشناسی کلید سعادتِ بشر است. انسانی که خود حقیقیاش را نمیشناسد، قادر به آرام نگه داشتن خود نخواهد بود. معمولاً ناآرامترین انسانها کسانی هستند که از نظر شرایط محیطی، از بیشترین سطح امکانات برخوردارند. این فرمول اساسی را که در نظام طبیعت برقرار است فراموش نکنیم؛ هر چه سطح آسایش و رفاهِ محیطی در انسان بالاتر میرود. از سطح آرامش او کاسته میگردد. اما انسانی که خود حقیقیاش را شناخته و با توجه و رسیدگی به نظام درونی خود، به روحی قدرتمند و آرام دست مییابد، به راحتی قادر به مدیریت خود در شرایط گوناگون و حفظ آرامش درونی خویش در تمام فراز و نشیبهای زندگی میباشد. انسانها بدون شناختِ ساختار نفس خود، حتی در شرایط کاملاً ایدهآل و مرفّه بیرونی نیز به آرامش نخواهند رسید. بدون خودشناسی، تمام امکانات و موفقیتهای بخش بیرونی، نه تنها به آرامش در وجود انسان منجر نمیشود، بلکه گاه به بیماریهای روحی، طلاقها، خودکشیها و ... میانجامد.
بنابراین اولین قدم برای داشتن قلب آرام، شناخت ساختار درونی نفس میباشد. در آموزههای دینی اسلام تمام قوانین و فرمولهای مربوط به آرامش در اختیار انسانها قرار داده شده است، تا آنها را قدم به قدم به سوی کسب قلبی آرام، هدایت نماید.
معصومین «علیهمالسلام»، به عنوان تنها مظاهر علم الهی، به ساختار نفس انسان کاملاً احاطه داشته و اطلاعات لازم را در تمام ابعاد وجودی او در اختیار دارند. به گونهای که کاملترین، دقیقترین و عالیترین سخنان در خصوص راههای کسب آرامش، از وجود مقدس آنان بر جای مانده است
معیار و شاخص قرآن برای باطن انسانی چیست؟
پاسخ:
میدانیم که خداوند از میان طبقهبندی ششگانهاش از انسانها، تنها یک گروه را به عنوان انسان میپذیرد؛«والعصر، إنّ الانسان لَفی خُسر، الا الذین آمنوا...»
از نظر قرآن، تنها مؤمنان، حاملِ باطن انسانی بوده و بقیهی انسانها، جزء خاسرین طبقهبندی میشوند. استفادهی مکرر از قیدهای تأکید در سورهی کوتاه «والعصر»، نشانهی اهمیت بالای موضوع و عدم باورِ مردم است. خداوند اِبائی ندارد از اینکه در قرآن صراحتاً این نکته را اعلام دارد که بدون استثناء، تمامِ انسانها، اصلِ سرمایهی انسانیِ خود را از دست داده و خسارت میبینند، مگر مؤمنان. او خالق تمام عالم است و آگاه به ریاضیاتِ تمامِ هستی، و شایستهترین موجود برای ارزیابیِ مخلوقاتش. اما آنچه که در اینجا حائز اهمیت است، این نکته میباشد که آیا ما، از نگاه خداوند جزءِ گروه مؤمنان و در حقیقت جزءِ انسانها طبقهبندی میشویم؟ آیا در لحظهی تولد به برزخ با باطن انسانی، متولد خواهیم شد یا ...؟
بسیاری از انسانها، خود را مؤمن و یا در حقیقت انسان میدانند و تا پایان عمر در این توهم باقی میمانند، حال آنکه از نگاه خداوند، اساساً شرایطِ قرار گرفتن در گروه مؤمنان (انسانهای حقیقی) را ندارند.
نبی اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» یک شاخص بسیار شفاف و آسان برای ارزیابیِ خودِ انسانیِ ما، در اختیارمان قرار میدهند که به واسطهی آن میتوانیم به راحتی دریابیم که آیا ما نیز در گروه مؤمنان قرار میگیریم یا نه؟