✍️ملاقات عمر و ابوبکر از فاطمه (سلام الله علیها)
- حضرت زهرا(سلام الله علیها) در حالى که خانه از صحابه رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) و بنى هاشم و زنان مهاجر و انصار پر است ، به آن دو اجازه ورود مى دهد. آن دو داخل مى آیند مسرورند که از رسوایى نجات یافتند، غافل از این که در دام رسوایى بزرگ ترى افتادند.
- حضرت زهرا(سلام الله علیها) ملحفى بر رو کشیده ، روى خود را به دیوار کرده و حتى جواب سلامشان را هم نمى دهد. آنان مى خواهند تفقدى کنند، اما زهرا (سلام الله علیها) مى گوید تا جواب سؤ الم را ندهید، کلامى نخواهم گفت .مى گویند: بپرس اى دختر رسول خدا!اتاق را سکوت عمیقى فرا گرفته است و همه بى صبرانه در انتظار پایان کار.
- حضرت زهرا(سلام الله علیها) مى پرسید: آیا شما دو نفر شنیدید که پدرم رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) مى فرمود: ((فاطمه پاره تن من است ؛ هر کس او را بیازارد، مرا آزرده و هر که مرا اذیت کند، خدا را آزرده است )).آن دو گفتند: چه کسى است که نشنیده باشد؟ بله ، ما هم به دفعات از پدرت رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) این را شنیده ایم .حضرت زهرا(سلام الله علیها) پس از این اقرار، دستهاى خود را به آسمان برداشت و آن گاه بلند و قاطع ، آن گونه که همه بشنوند، گفت : خدایا! شاهد باش که اینها مرا اذیت کردند و شکایتشان را به تو و رسولت خواهم نمود. نه ! هرگز از شما راضى نخواهم شد، تا پدرم را ملاقات کنم ، و از رفتار زشت شما برایش بگویم ، تا بین ما قضاوت کند(1).و باز افزود: من در هر نماز که بخوانم ، شما را نفرین مى کنم (2).و این پایان مجلس بود و شروع رسوایى بزرگ تر.آن دو عرق رسوایى بر پیشانى شان نشست . فکر این جا را نکرده بودند. سرافکنده و خجل از منزل آن حضرت بیرون رفتند، در حالى که هم چون مار گزیده به خود مى پیچیدند.صحابه و زنان نیز از خانه خارج شدند. در شهر ولوله افتاد. هر کس را مى دیدى ، از اقرار آن دو و نفرین زهرا(سلام الله علیها) سخن مى گفت (3)
📚منابع
1 - علل الشرایع ، باب ۱۴۸ ص ۱۸۷
اعلام النساء، ج ۴ ص ۱۲۳
2 - الامامة و السیاسة ، ص ۱۴
3 - چشمه در بستر، ص ۱۷۱ و ۱۷۲.