نقبی در دریای اعتکاف
اعتکاف آب حیاتبخش در کویر غفلتهاست. در اهمیت اعتکاف همین بس که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: هر کس بر اساس اعتقاد و باور و شرایط لازم اعتکاف کند، تمام گناهان او آمرزیده میشود.
اعتکاف بستر مناسب اندیشه، تفکر و خردورزی و تلاشی است برای این که انسانهای فرورفته در غرقاب روزمرگیها از فضای پرالتهاب روزانه به سوی خویش و خدای خویش بازگردند، در واقع اعتکاف محو خودخواهی در امواج بلند خداگرایی است.
اعتکاف پشت پا زدن به تعلقات نفس است و انسان برای نیل به هدف بزرگ تزکیه و تهذیب نفس و سیر و سلوک معنوی باید اعتکاف را در محیطی خلوت و ملکوتی و به دور از هیاهوی زندگی انجام بدهد.
اشتغال انسان به کار و زندگی و مسئولیتهای اجتماعی، گاهی موجب غفلت میشود و توجه به کار، گاه انسان را از توجه به هدف باز میدارد و سبب میشود وظیفهی بزرگ یاد خدا و توجه به خودسازی و مبدأ و منتهای هستی فراموش شود، در این میان اعتکاف آب حیاتبخش در کویر غفلتهاست.
غفلت از خود و خدای خود، بستر مرگ ارزشهای انسانی و نقطهی سقوط از پایگاه بلند خردورزی و عشق عرفانی و عامل پیوستن به زندگی پست و حیوانی است.
اعتکاف زمینهی توبه و بازگشت است. بازگشت به قرآن و معنویت، بازگشت به دعا و استمداد از عالم غیب، بازگشت از خودمداری و خخداگرایی، شک نیست آنها که مسئولیتهای حساستر و بزرگتری دارند، بیش از دیگران به اعتکاف و خودسازی نیاز دارند.
بیجهت نیست که شخص رسولالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پس از هجرت، همه ساله دههی اول یا دوم و گاه هر دو دهه و در سالهای آخر زندگی به طور منظم دههی سوم ماه مبارک رمضان را به اعتکاف میپرداخت و به همهی دستاندرکاران و کارگزاران و رجال سیاسی و اجتماعی درس معنویتگرایی و ذکر و نیایش و روزه و تلاوت قرآن میداد. اعتکاف، توقفی ناآگاهانه در مسجد نیست، صرف درنگ و مکث و حبس خویشتن در مسجد، بدون عشق به عبادت و قصد قربت نیست.
اعتکاف، لمیدن، خوابیدن و چرت زدن و احیاناً وقتگذرانی بیکاران و گردهمایی تفریحی ـ سیاحتی در مساجد بزرگ شهر نیست. در اعتکاف کسانی که کار دارند و زیاد هم کار دارند و غرق دنیای اقتصاد، سیاست، هنر، مطبوعات و غیره هستند، باید از تولید، توزیع، طرح و برنامههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و کار و زندگی فاصله بگیرند و به همآهنگی کار و تلاش و فعالیتها با رضای خدا و وظیفهی مکتبی بیندیشند و تنظیم فکر و اندیشه و عمل، با معیارهای الهی را تمرین کنند.
کار برای امت و تأمین حوائج نیازمندان، تشییع پیکر شهیدان و مؤمنان، عبادت بیماران و هر کاری که در آن خود مطرح نیست و انگیزهی الهی دارد، با اعتکاف سازگار است و حتی در برخی احادیث قضای حوائج مؤمنان از اعتکاف برتر شناخته شده است.
اعتکاف، دورهی کوتاهمدت خودسازی است، که حداقل سه روز طول میکشد و انسان را از حاکمیت غریزهها، عادتها و اشتغالات معمول زندگی آزاد میکند.
اعتکاف محو خودخواهی در امواج بلند خداگرایی و خدمت به امت اسلامی است. اعتکاف بیرون رفتن از خانهی خویش و مصمم شدن بر حضور در خانهی حضرت حق است. عبادتی مستحبی و تقربجویانه و داوطلبانه است که روزهی روز سوم آن رنگ وجوب میگیرد. اعتکاف گریز از لذتگرایی و هر گونه التذاذ جنسی و مهار حس خودمحوری و برتریجویی و بازگشت از قبلهی دنیاگرایان به سمت و سوی قلب و قبلهی هستی است. خودسازی، محاسبهی نفس، توبه و نیایش، نماز و تلاوت قرآن و استمداد از آستان قدس ربوبی از دیگر برکات اعتکاف است. اسلام، فکر جدایی از زندگی دنیا و گوشهنشینی و کنارهگیری از مردم و به تعبیر دیگر رهبانیت را باطل و ناپسند اعلام کرد، اما اعتکاف را به عنوان فرصتی برای بازگشت به خویش و خدای خویش قرار داد تا کسانی که از هیاهو و جنجالهای زندگی مادی خسته میشوند، بتوانند چند صباحی با خدای خود خلوتر کنند و جان و روح خود را با خالق هستی ارتباط دهند.
اعتکاف شرایطی را فراهم میکند تا انسانها با توشهی معنوی و اعتقادی راسخ و ایمان و امیدی بیشتر به زندگی خود ادامه داده خود را برای صحنههای خطر و جهان در راه خدا آماده سازند. همیشه با یاد خدا تلاش کنند، خود را در محضر پروردگار ببینند، از نافرمانی او بپرهیزند و به سوی سعادت دنیا و آخرت گام بردارند.
بینهایتی خدا
ای خدای من!
چقدر باید اکنون
سپاسگزار لحظهی انس
با تو باشم
اما چه غفلتی سیاه بود ...
این ندای بیداری
از امام صدق بود:
هشدار! این تو نیستی که
خدا را به خانهی دلت دعوت کردهای
بلکه محبوب،
آری او صدا زده
و خود را بر تو عرضه کرده است
و من از سر عجز مینالم
آنگ اگر از در خانهات برانی
پناه از که جویم
و اگر دست رد بر سینهام گذاری
کدام ره پویم
پس آنچه مرا از تو جدا کرده است
این نفس بیابد و زیادهخواه است
باز اهم اما تو مرا بر علیه او
تجهیز کن
که این کافر بدکیش
مسلمان شدنی نیست
میدانی
آنچه مرا همیشه به تو پیوند
میدهد
یاد اطاعت بیمقدارم نیست
که هیچ حرکتی بیعنایت تو
نبوده و نیست
پس باز میگوین گرچه
قبل از آن که بگویم
میدانی
اما چه میشود کرد
بهانه میجویم و باز هم میدانی
یاد گناهانم و قصورها
که بر شانهام مانده است
از دورها
مرا به تو پیوند میدهد
چقدر جسارت!
اگر آن روز سقوط
کودکی مرا نظاره میکرد
از شرم، جغرافیای گناه را
ترک میکردم
اما آزرمی از تو نداشتم
چقدر کم و کوچکم من
و تو آنقدر خوبی و رازپوش
که نه تنها در چشمها نشاندیام
بلکه یاد خوبیهای نداشتهام را
بر زبانها راندی
و من نمیتوانم بگویم
از خجالت آب باشم
میخواهم آب باشم
و بر خاک سجده بلغزم
راستی آنها که تو را برای تو
خواستهاند
چقدر بزرگند و متعالی
من که هنوز
حتی در ترس جهنم و شوق بهشت
ماندهام
در هر حال با همهی آشفتگیها و
درماندگیها
حرف آن مسافر خوشسلیقه را
با تو میگویم
مردی که برف سفید تجربه بر
سرش نشسته بود
او میگفت:
من بد کردهام
من اشتباه کردهام
اما عقوبت مرا
این قرار نده که
خودت را از من بگیری!
که این جادهی سیاه
به ناکجاست
پس با یاد سبز تو
تمام میکنم
که تمامی نداری
که بینهایتی
ای خدا!
برگرفته از : خیمه : تیر و مرداد 1386 - شماره 33 و 34
منبع : http://www.hawzah.net
نویسنده: عزیزالله حیدری