موسسه قرآن وعترت امیرالمومنین علیه السلام

موسسه قرآن وعترت امیرالمومنین علیه السلام

وما کنّا لنهتدی لولا ان هدانا الله؛اگرهدایت الهی نبود ماخود به خود در این مقام راه نمی¬یافتیم.
طلیعه:
در جاری حکمتش، بعثت ساری شد،
قرآن طلوع کرد و عترت (علیهم السلام ) تابیدن گرفت،
نوایش ندای فطرت بود و آوایش آواز آسمان، رسول (صلی الله علیه و آله ) قِصه‌ی « خُذِ الکِتاب »خواند و غُصه‌ی « اِنَّ قومی »...
کویر شهرها عطش طراوت داشت و تمنای آرامش، انسان در پی بهار بود و به دنبال قرار،
امیری آسمانی، نشانیِ« فَاِنِّها رَبیعُ القُلوب » سر داد...
و شیطان از همه وقت نالان تر و البته پر کارتر...
حکیمانه های رهبری، ناتوی فرهنگی را فریاد کشید و هندسه‌ی ایمانی را در سایه‌ی معارف قرآنی طرح ریخت.
اندیشه ای جوانه زد، دغدغه‌ای شعله کشید،کلنگ همتی به زمین خورد و آستین تلاشی بالا رفت... موسسه قرآنی فرهنگی امیرالمومنین علی علیه السلام وابسته به جامعه علمیه امیرالمومنین فعالیت خودرا آغاز نمود.

۱۰۵ مطلب با موضوع «فرهنگی» ثبت شده است

مثل برف

حرف هم مثل برف است؛ اگر به قول «قرآن کریم» نرم و لیّن باشد، بر دل می‌نشیند و دلنشین خواهد شد. به همین دلیل خداوند به موسی و هارون فرمود:«حال که پیش فرعون می‌روید، با او نرم سخن بگویید.»
 

برف را ببین! اگر تند شلّاقی ببارد، نمی‌نشیند.برف وقتی می‌نشیند که آرام و زیبا ببارد.
حرف هم مثل برف است؛ اگر به قول «قرآن کریم» نرم و لیّن باشد، بر دل می‌نشیند و دلنشین خواهد شد. به همین دلیل خداوند به موسی و هارون فرمود:
«حال که پیش فرعون می‌روید، با او نرم سخن بگویید؛فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّنا.»1
یعنی اگر تند و خشن بگویید، او برنمی‌تابد و بر دل سنگ او نخواهد نشست. کلام و سخن حافظ چرا بر دل‌ها می‌نشیند؟ چون نرم است؛ مثل مخمل و حریر. ببین وقتی که می‌خواهد بگوید با هر کسی ننشین چه لطیف و چه نرم می‌گوید:
نازنینی چو تو پاکیزه‌دل و پاک‌نهاد
بهتر آن است که مردم بد ننشینی

مثل زغال 
زغال‌های خاموش را کنار زغال‌های روشن می‌گذارند تا روشن شوند؛ چون هم‌نشینی اثر دارد.
ما هم مثل همان زغال‌های خاموشیم. پس اگر کنار کسانی بنشینیم که روشنند، نورانیّتی دارند و گرما و حرارتی دارند، ما هم به طفیل آنها روشنی می‌گیریم و گرما و حرارتی پیدا می‌کنیم؛ وگرنه در قیامت حسرت می‌خوریم.
یکی از حرف‌های جانسوز اهل جهنّم همین است:
«یا وَیْلَتى‏ لَیْتَنی‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلا؛3
ای کاش با فلانی رفیق نبودم و با او نمی‌نشستم. او تاریک بود و مرا هم مثل خود تاریک کرد.»
یعنی ای کاش! رفیقی سر راهم سبز می‌شد که خود سبز بود، روشن بود، صفا و نوری داشت تا من هم از پرتو او طرفی می‌بستم.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره طه، آیه 44.
3. سوره فرقان، آیه 28.
«مثل شاخه‌های گیلاس»، رنجبر، محمّدرضا، نشر شهر، 1392، ص 13.
رنجبر، محمّدرضا، «مثل شاخه‌های گیلاس»، نشر شهر، 1392، ص 12.

مؤمنی که دین ندارد، کیست؟

مؤمنی که دین ندارد، کیست؟


در روایتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در خصوص دینداری در نهی از منکر فرمودند:

«انَّ اللَّهَ‌عزّ و جل لَیُبْغِضُ المُؤْمِنَ الضَّعیفَ الّذى لا دِینَ لَهُ، فقیلَ لَهُ: وَما المُؤْمِنُ الّذى لا دِینَ لَهُ؟ قالَ: الّذى لا یَنهى عَنِ المُنکَرِ؛ خداوند عزّ و جل از مؤمن ضعیفى که دین ندارد نفرت دارد. عرض شد: مؤمنى که دین ندارد کیست؟ فرمود: کسى که نهى از منکر نمى‌کند». (کلینی، اصول کافى، ج 5، 59)

حجاب و وصیت نامه ی شهدا

شهید یعقوب ابراهیم نژاد:

اگر می دانستم با هر بار که خونم ریخته می شود بی حجابی آغوش حجاب در بر می گیرد، حاضر بودم هزاران هزار بار کشته شوم.

 

 شهید احمد پناهی:

حجاب شما سنگری است آغشته به خون من که اگر آن را حفظ نکنید به خون من خیانت کرده اید.

 

شهید محمد محمودی:

حجاب شما از خون ما که در جبهه می ریزد برای دشمن کوبنده تر است.

 

شهید ابراهیم هاشمیی:

حجاب شما به خون ما رنگ می بخشد.

 

شهید تقی سیفی:

خواهران در حجاب و برادران در نگاه می توانندشیطان را سرکوب کنند.

 

شهید منصور رنجبران:

این دنیا زودگذر است و به زودی همگی ما برای پاسخ در میز محاکمه الهی حاضر می شویم و آن موقع است که از شما سوال می شود ای زنان آیا پیرو حضرت فاطمه(س) بودید یا نه؟ چه جوابی دارید بدهید؟

 

شهید محمدرضا جمشیدیان:

آخر تا کی؟ چقدر شهدا وصیّت کنند که خواهران حجاب، حجاب. چرا از زینب و زهرا(سلام الله علیهما) درس نمی آموزید؟ دیگر بقیّه با وجدان خودتان، آخر کمی هم به آخرت فکر کنید.

 

شهید عبدالله محمودى:

و تو ا ى خواهر دینى‏ام؛ چادر سیاهى که تو را احاطه کرده است ازخون سرخ من کوبنده‏تر است.

 

سردار شهید رحیم آنجفى:

خواهرم: محجوب باش و باتقوا، که شمایید که دشمن را با چادر سیاهتان و تقوای تان مى‏کُشید. حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل‏حجاب دشمن را مى‏بینى و دشمن تو را نمى‏بیند.

 

شهید محمّد کریم غفرانى:

حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست.

 

شهید حمید رضا نظام:

خواهرم؛ از بى‏حجابى است اگر عمر گُل کم است، نهفته باش و همیشه گُل‏باش.

 

شهید سید محمد تقى میرغفوریان:

از تمامى خواهرانم مى‏خواهم که حجاب، این لباس رزم را حافظ باشند.

 

طلبه شهید محمد جواد نوبختی:

خواهرم؛ هم چون زینب باش و در سنگر حجابت ‏به اسلام خدمت کن.

 

شهید صادق مهدى پور:

یک دختر نجیب باید باحجاب باشد.

 


شهدا ؛ بهترین الگو برای جوانان


خدایا! گاه در دریای گناهانم می نگرم؛ خویش را شقی ترین می یابم و از خودم مایوس می شوم، آخر خدایا! کدام نماز را از این غافل می پذیری که دل به سوی کعبه داشتن چه سودی بخشد آن کس را که دل به سوی خداوند کعبه ندارد؟ و کدام دعا را از محجوب نفس اجابت می کنی؟ چه عذابی از حجاب سخت تر؟


بسیجی دلاور، رحیم جباری سالها بود که در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور داشت و با رزم خود در مقابل دشمنان متجاوز و مداحی اهل البیت(ع) در جای جای ایران اسلامی، مشتاق دیدار یار بود.

آن روز هنوز در خواب بودیم که صدای انفجاری به گوش رسید، از آنجایی که این صداها دیگر برای همه آشنا شده بود، توجه زیادی نکردیم، اما لحظاتی نگذشته بود که صدای آژیر آمبولانس، منطقه را برداشت، صدا را دنبال کرده و به پیکر بیجان محب حسین(ع)، شهید رحیم جباری رسیدم.

او که آخرین شهید استان قزوین در میدان نبرد با بعثیون بود، آرام خوابیده بود و نگاه های حسرت آمیز خیلی ها را می دیدم که به حالش غبطه می خوردند.

عمو رحیم سی و یکم تیرماه ۴۷ در قزوین بدنیا آمده بود و درست ۲۰ سال بعد، یعنی هشتم مردادماه هر آنچه را که داشت و نداشت، گذاشت و گذشت!

و این هم برگهایی از وصیت عرفانی این زاهد بی ادعا:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

وقل رب انزلنی منزلا مبارکا وانت خیر المنزلین. مومنون /۲۹

و بگو پروردگارا ! مرا به منزل مبارک و جایگاه خیر و برکت خود فرودآر که تو بهترین فرودآورندگانی.

الحمدالله الذی بابه مفتوح للطالبین و رحمه واسع للعالمین و مغفره شفاء للمذنین.

اللهم الجعل غنای فی نفسی والیقین فی قلبی ، والاخلاص فی عملی اللهم الجعل من الذین هدیناه فی سبیلک و وفقناهم به معرفتک ، اللهم جعلنی من الذین کسبوا نفسنا مطمئنه منک لک.

هر که حرفی ز کتاب دل ما گوش کند

هر چه از هر که شنیدست فراموش کند

تا ابد از دو جهان بی خبر افتد مدهوش

هر که یک جرعه می از ساغر ما نوش کند

الهی! راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.

خدایا! اینک بنده ای تنها از قعر ذلتها و سیاهی ظلمتها و انبوه غربتها با تو سخن می گوید.

خدایا! اکنون گنه کاری دروازه ی قلبش را به رویت باز می کند و مشت چرکین و خروارها رسوایی را به امیدی برتو ارزانی می دارد.

بارالها! حال رو سیاهی از اندرون گرداب معصیت فریاد بلندی سازد و از اعماق زشتیها و پلیدیها به تو مسئلت می نماید.

ای خدا! تو شاهدی که فراوانی گناهانم و کثرت عصیانم و شدت طغیانم مرا چنان شرمنده ساخته که خویش را شایسته آن نمی بینم که با تو سخن بگویم.

پروردگارا! تو خود گواهی که شرمسارم و پس از این همه گناه، دوباره در خانه ات را به صدا در آورم.

خدایا! از همه چیز و همه کس شرمنده تر منم.

خدایا! از آفتاب، از ماه، از ستارگان، از انس و جن و حتی از شیطان شرمنده ترم که همه در کار خود استوارند و به آنچه که برایش آفریده شده اند عمل می کنند، ولی این سست عهد چه ناپایدار است، چه پیمانها که با تو بستم و شکستم.

خدایا! شرمسارم، تو دستم بگیر. خدایا! شیطان در تمام اعماق وجودم رخنه کرده و مرا از یاد تو بازداشته است.

خدایا! گاه در دریای گناهانم می نگرم؛ خویش را شقی ترین می یابم و از خودم مایوس می شوم، آخر خدایا! کدام نماز را از این غافل می پذیری که دل به سوی کعبه داشتن چه سودی بخشد آن کس را که دل به سوی خداوند کعبه ندارد؟ و کدام دعا را از محجوب نفس اجابت می کنی؟ چه عذابی از حجاب سخت تر؟

گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است

گفتا تو خود حجابی ورنه ُرخم عیان است

خدایا! به حق خودت از جهنم حجابم برهان، ولیکن خدایا! خدایا! اقیانوس بیکران رحمت تو مرا از نگاه به گناهانم باز می دارد، به قول مولا علی(ع)، آن غریب دیار عشق که چه زیبا در مناجات شعبانیه می فرماید: الهی! ان اخذتنی بجرمی اخذتک بعفوک ان اخذتنی بذنوبی اخذتک بمغفرتک

خدایا! اگر مرا به گناهان و جرمهایم مواخذه کنی تو را مواخذه می کنم به عفو و مغفرتت. من نیز خدایا!، تو را به عفو و کرمت می گیرم. به حق خودت مرا از خود مران.

خدایا! افسوس که این چند روز به معرفت تو نگذشت و عشق تو در دل جای نگرفت، اما به هرحال امیدوارم که تا آخر از در زدن خانه تو خسته نشوم و این خسران را به خواندن بر رحمانیتت جبران کنم. فریاد خواهم زد: خدایا! من اولین بنده تو نیستم که عفو کنی و چه بسیار گناهکارانی را که بخشوده ای.

خدایا! چه کنم که فقیرم و تو غنی؟ از درگاهت کم نمی شود اگر مرا لایق عفو و رحمت بگردانی. ای عزیز! این بار گناه را به کجا بکشم و این کوس رسوایی را بر کجا بزنم و این قصه، که غصه را با که گویم که من یک وجود حقیر و کثیف بودم. وجودم حضور گناه بود و هویتم، هویت عصیان، شیطان مرا به پستی کشانده بود و در حضور تو معصیتها می کردم، ولی، ولی هر چه از تو می رسید، محبت و لطف و کرامت بود و دریافتن این بنده از تو محبت بود و از من روی برگرداندن، از تو کرامت بود و از بنده ات طغیان و چموشی.

ای خالق من! ای اقیانوس بیکران عفو و کرم! تو در اوج بزرگی و عظمت ملکوتیت به ضیافتها خواندیم و من در حضیض ذلت به تو دشمنی کردم. آری، گویی این جمله ی دعای افتتاح، شرح احوال من است که: خدایا! تو دعوتم می کنی و من روی بر می گردانم و تو محبتم می ورزی و من دشمنی می کنم.

ای مهربان! ای عطوف! وجود حقیرم تحمل این همه خوبی و بزرگی تو را ندارد. تو چقدر خوبی که مرا در عین کوچکی و پستی که به تو پشت کرده بودم، فراموش نساختی و در بلندای جبروتیت به انتظار این آلوده دامان نشستی.

ای معبود من! اگر در آن حال، مشیت و کروبییتت بر مرگ من قرار می گرفت و ندا می آمد که رخت دیار دگر بند و ملک الموت از در اتاقم وارد می شد، آه خدایا! چه حالی بود مرا؟ ای خدای بخشنده! مرا به بزرگیت بپذیر و به گناهانم منگر و به پشیمانی قلبم نگاه کن.

معبود! این بنده را از خویش مران. با او به فضل و رحمت خود رفتار کن که «تحملنا به عدلک» الهی! در این چند صباح عمر، عملی خالص و پربار نمی یابم، اکنون خود را غریقی یافته ام که امیدش به توست.

خدایا! تو مرا در دنیا کمکها نمودی، بارالها! در آخرت در وقت حساب پرونده ی اعمال، به کمک تو محتاجم، مرا در آن لحظات قهر مگیر.

الهی! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره ای، ما همه هیچکاره ایم و تنها تو کاره ای، اینک من بیچاره ای هستم بی پناه، با انبوهی از گناه، ولیبا قلبی شکسته که با دعوت خودت دیگر بار به سوی درگاهت کشیده می شوی که قل یا عبادی الذین اسرفوا على أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله، إن الله یغفر الذنوب جمیعا، إنه هو الغفور الرحیم. ای رسول ما، به آن بندگانم که بر نفس خودشان اسراف کردند بگو: هرگز از رحمت خدا ناامید مباشید، البته خدا همه ی گناهان را خواهد بخشید و او خدایی بسیار آمرزنده و مهربان است. «الزمر/۵۳»

خدایا! از آن لحظه که تو را شناختم عاشقت شدم و از هنگامی که طعم محبت را چشیدم دیوانه ات، الهی وقتی که رحمتت را عیان دیدم، شیفته ات گشتم . یا رب! ای که چشم امیدم تنها به درگاه توست، به خویش که می پردازم جز پوچی و هیچی نمی یابم و به تو که می رسم همه چیز را می بینم.

ای همه چیز، ای بالاتر از همه چیز، این هیچ را به لطف خودت پذیرا باش. مهربانا! رخصت وصل تو را می طلبم که در دل سنگ، آتش افکنده ای و شرار عشق تو را طالبم تا خویش را در پای آن بسوزانم و به سوی لقایت پروازها کنم.

خدایا! هر که آسودگی می خواهد من آتش عشق می طلبم و هر که عقل می طلبد من دیوانگی، دیوانه ی توام عزیز. دیوانه ترم کن.

خدایا! هر که دوا می خواهد، من آرزوی درد دارم. بگذار لذتها نصیب بندگان حقیرت شوند. هر که آرامش می خواهد، من عاشق بی تابیم. خدایا! تو می دانی که تاکنون چند بار در دعای کمیل فریاد زده ایم: اللهم اجعل قلبی بحبک متیما. خدایا قلب مرا به حب و عشق خودت، بی تاب فرما. ای خدا! سرزده بر خاکها غلت زنم. العفو العفو گویم تا نفسم بند آید. ای مقلب القلوب! عشقت مرا آواره ی بیابانهای جنوب و غرب ساخته است و یادت آرام از کفم ربوده، محبتت آرامش از خاطرم برده، نامت قلبم را شیدای خود کرده، ای منورالنور! مرا در این حالات مستدام دار. ای محول الحوال! دردرونم غوغا بپا کرده ای وجودم را آتش زده ای دلم را بی قرار کرده ای، روحم را در طلب لقایت به پرواز کشانده ای، ای قدوس! این حالم را احسن ساز. ای مجیب الدعوات! هر لحظه ای به صد خیال به دنبالت می گردم، هر دم به صد مسیر به جستجویت بر می خیزم، هر شب به آرزوها به خواب می روم و هر سحر به شوق وصالت به دعا می نشینم.

ای مهربان! دعایم را مستجاب کن، خودت را به من بنما که من بی تو کالبدی بیش نیستم. ای حبیب قلوب الصادقین! به من صداقت در ایمان و اخلاص در عمل عنایت کن و یاد خودت را در قلبم شعله ور ساز تا لحظه لحظه های زندگی ام را با آن گلکاری کنم.

ای معطی المسئلات! به من قدرت استقرار بر خویش و پیروزی بر هوی و هوس عنایت کن و متاع بی چیز و فریبنده ی دنیا که مرا از تو باز می دارد را در دیده ام حقیر ساز. ای منجی المهلکات! به آن امید رخ بر خاک درگاهت می سایم که رحمتی از رحمان بی انتهایت بر غضب و قهارییت پیشی گیرد و از ظلمات پوچی و تنهایی به نور هدایت و نورانیت اجابت و حلاوت عبادت بکشاندم.

یا غیاث المستغیثین! به دادم برس، مرا از اضطرابها برهان که همانا دلها بیاد تو آرام می گیرد. خدایا، خدایا! من عشق و شهادت از تو می خواهم. من وصال می جویم. من به دنبال توام خدایا! کجایی؟ مرا پیش خودت ببر.

دوری از مهر رخت ای مه تابان تا کی؟

ریزم از دست غمت، اشک چو باران تا کی؟

نرسد دست به دامان وصالت تا چند

آخر ای صبح امید، این شب هجران تا کی؟

خدایا! من شهادت می خواهم، خدایا! من عاشق توام کلمات و آثارت که اینقدر شیرین و دلنشین اند پس خودت چگونه ای، اگر بهشت شیرین است بهشت آخرین چگونه است؟ ای خدا! خوشا آن دم که در تو گمم، فاصله ها از میان رفته اند، گویی در آغوش توام، خدایا چقدر فریاد بزنم؟ مرا از این قفس آزاد کن، من مال توام مرا پیش خودت ببر.

و اما تو ای پدر بزرگوارم! می دانم که خیلی مشتاق بودی تا پدر شهید شوی و این مطلب را در نگاه هایت خوانده بودم و می دانم که صبرت زیاد است و در مقابل امتحانات الهی صبر خواهی کرد، پدر عزیزم! من در این دنیا نتوانستم خوبیها و سختی های بسیار زیادی که برایم انجام دادی را جبران کنم، انشاءاله در روز محشر با مولا حسین ابن علی محشور شوی. در دوران زندگیم از من بدیها ی فراوان دیدی، امیدوارم که حقیر را عفو نمایید تا خدا هم از من راضی شود.

در خط ولایت فقیه قدم بردارید و شکرگزار خدا باشید و شما برادران عزیزم! شما را سفارش می کنم به تقوی و دوری از گناه و فرمانبری از دستورات دین مبین اسلام که الحمدالله همگی به این امر مقید می باشید و اما شما خواهرانم! شما را سفارش می کنم به صبر و حجاب و پیروی از فاطمه الزهرا (س) الگوی همه زنهای جهان و بدانید که بزرگترین زینت برای زن مسلمان، حجاب است، حجاب است، حجاب.

و اما تو ای مادر عزیزم! با تو سخنها دارم، مادر ای کاش بودی و می دیدی جبهه که خانه عشق یار است، چه جلالی دارد، مادر! نمی دانی چه شبهایی پر خاطره ای اینجا داشتیم. مادر! بر بچه ها مکاشفات پیش می آمد. مادر! بچه ها شبها به دنبال مهدی می گشتند. مادر! کاش می بودی و می دیدی که یارانم چگونه چون لاله های سرخ به خون آغشته می شدند. مادر! کاش بودی و می دیدی پاکترین فرزندان این مرزو بوم چگونه لبیک گویان به ملا اعلی می شتابند.

مادر! کاش بودی و حکایت حماسه ها را به چشم خویش شاهد می گشتی. مادر! می دانم که هر لحظه که جای خالی مرا در کنار سفره ات می بینی یاد خاطرات شیرین و گذرانده ی گذشته می افتی.

مادر! می دانم که هر وقت دوستان مرا در کوچه و محله می بینی، بی اختیار یاد من هستی. مادر! می دانم که هر وقت در مجلس عروسی قرار می گیری، احساس غمی به ژرفای آسمان بر قلبت سنگینی می کند.

مادر! می دانم هر شب که سرت را بر بالین می گذاری یاد من می کنی. مادر! می دانم بعضی از شبها خراب مرا می بینی که مثل همیشه از جبهه آمده ام و مرا در آغوش می گیری. مادر! می دانم که گاه نیمه های شب زمزمه های نماز شبت با صدای گریه ی عاشقانه ات در هم می آمیزد. ولی مادر زمان زمان رفتن است و هنگام کوچ کردن.

با وجود اینکه می دانم چه سختی ها و مشتقت ها برایم کشیده ای که نتوانستم جبران کنم کولی امیدوارم مرا ببخشی و شیرت را حلالم کنی. آری مادر! باید رفت، ارزش ما به رفتن است، مگر حسین و یارانش نرفتند؟ مگر دیگر ائمه ی اطهار نرفتند؟ و من به تو نمی گویم که گریه مکن زیرا گریه بر شهید شرکت در حماسۀ اوست. و می دانم که فرزندت را یک عمر تربیت کرده ای و دوست داشتی که دامادیش را شاهد باشی . ولی مادر، مگر تو کربلا نمی خواهی، مگر تو همیشه در عزای حسین اشگ نمی ریختی؟ پس بگذار ما برویم.

مادر! تا دستهایمان را بر حلقه های ضریح امام حسین حلقه نکنیم و عقده های دیرینه ی سینه مان را بیرون نریزیم دست بر نخواهیم داشت. آه چه لذتی دارد آن لحظه ی هق هق گریه هایمان که فضا را پر خواهد ساخت. حسین جان می دانی به چه قیمتی به آنجا خواهیم رسید. کمکمان فرما، کمک، آری.

مادر! ما از تمام انبیا، محمد را و از تمام رهبران علی را و از تمام مجاهدان حسین را و از تمام قصه ها قیام را و از تمام کتابها، قرآن را برگزیده ایم.

وصی خودم را پدرم قرار می دهم.

از پولی که در بانک دارم، ۲ هزار تومان آن را جهت رد مظالم بپردازید و ۱۵ روز برایم روزه بگیرند.«یک روز، روزه بدهکارم» با بقیۀ پول هم هرچه صلاح دانستید انجام دهید.

حقیر رحیم جباری 1366/12/5

تا شهدا

 


رؤیای دخترک

... بغض گلوی دخترک را فشرد چون او پدری نداشت که به او سلام کند. روبه روی مقبره شهدا نشست و سرش را به ستونی تکیه داد، چشمانش را بست و به پدرش فکر کرد...

اتوبوس زیر نور تیز آفتاب به طرف شلمچه حرکت می کرد. دخترک ها آرام و ساکت به نخل های کنار  جاده خیره شده بودند. شاید پدرشان را در صحنه های جنگ تصور می کردند اتوبوس ایستاد و دختر ها پیاده شدند یکی یکی گوشی را از کیفشان در آوردند و به پدرانشان زنگ زدند، در بین آنها دخترکی آرام بی صدا به طرف مشهد شهدای شلمچه حرکت می کرد بدون آنکه اطراف را نگاه کند ولی صدای دختر ها در گوشش پیچیده شده بود.

سلام بابا ما رسیدیم ....
سلام پدر، من شلمچه را دیدیم ....
 
سلام پدر، به جای پای تو سلام کردم ....
 
و هزاران سلام دیگر
 
بغض گلوی دخترک را فشرد چون او پدری نداشت که به او سلام کند. روبه روی مقبره شهدا نشست و سرش را به ستونی تکیه داد، چشمانش را بست و به پدرش فکر کرد ،در حالی که قطرات اشک روی گونه هایش سرازیر می شد نسیم خواب از میان مژه هایش گذشت و به خواب فرو رفت.
پدرش را در میان خیل شهدا دید. هیچ تغییری نکرده بود وهمچنان با صالبت و مهربان و دست به سینه به دخترش خوش آمد می گفت. قدم هایش را تند کرد تند و تند مانند طوفان در میان دستهای پدرش جا گرفت سرش را بر بالینش گذاشت و آرام شد. طنین صلوات شلمچه را عطر آگین کرد و دخترک چشم هایش را گشود . در حالی که لبخندی به لب داشت ، چه رویای شیرینی اما نه چه حقیقت دل پذیری.
غصه از دلش رخت بر بسته بود و کشتی آرامش در ساحل وجودش لنگر انداخته بود و چون در رویایش پدرش به او گفته بود: دخترم من همیشه با تو هستم.
نوشته:ربابه ابوالفتحی

فرزند شهید التفات ابوالفتحی

اعمال ماه صفر

ابتدای ماه صفر با ورود کاروان اسرا به شهر شام مصادف است، آغاز جنگ صفین نیز در نخستین روز صفر بوده است. در روایات اسلامی آمده است که مسلمانان از انجام کارهای مهم در ماه صفر، پرهیز و برای دفع آفات و بلایای این ماه بسیار صدقه دهند.

 ماه صفر دومین ماه قمری پس از محرم است و از آن رو که مردم دوران جاهلیت در ماه محرم - به دلیل اینکه از ماه های حرام بود - از جنگ دست می کشیدند و با فرا رسیدن ماه صفر به جنگ روی می آوردند و خانه ها خالی می ماند به آن صفر می گفتند. در چرایی منحوس بودن ماه صفر دلایلی از جمله رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، شهادت امام حسن (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) در این ماه را ذکر می کنند. همچنین ابتدای ماه صفر با ورود کاروان اسرا به شهر شام مصادف است،آغاز جنگ صفین نیز در نخستین روز صفر بوده است.

وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در ماه صفر اتفاق افتاده به همین دلیل مسلمانان از این ماه به عنوان ماهی نحس و بدیمن یاد می کنند، چرا که در این ماه وحی قطع می شود.حضرت علی (علیه السلام) در این مورد فرموده است: با رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی قطع شد که با فوت هیچ احدی قطع نشد.
ماه صفر ماه حزن است زیرا امام صادق (علیه السلام) فرموده است:
 ˈلیفرحون لفرحنا ویحزنون لحزنناˈ یعنی شیعیان در شادی اهل بیت، شاد و در عزای آنها غمگین هستند.

حوادث تاریخی فراوانی در ماه صفر رخ داده است که به برخی از آنها اشاره می شود:

اول صفر: وارد کردن سر مطهر امام حسین (علیه السلام) به شام، ورود اهل بیت (علیهم السلام) به شام ، شهادت زید بن علی بن الحسین (علیهم السلام) (به روایتی)، آغاز جنگ صفین (بنا بر روایتی)

دوم صفر : مجلس یزید لعنت الله علیه بنا بر نقلی، شهادت زید بن علی بن الحسین علیهم السلام (به روایت دیگر)

سوم صفر : ولادت حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) به سال 57 هجری قمری به روایتی.

پنجم صفر : شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها) در سال 61 هجری.

هفتم صفر:ولادت امام موسی کاظم (علیه السلام) به سال 128 هجری،شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

هشتم صفر : وفات حضرت سلمان فارسی (سلمان محمدی) رضی الله عنه در سال 35 هجری قمری

نهم صفر : شهادت عمار یاسر رضی الله عنه در جنگ صفین 37 هجری، شروع جنگ نهروان 38 هجری قمری.

دوازدهم صفر : وفات هارون برادر حضرت موسی (علیه السلام)

سیزدهم صفر : اختیار حکمین در صفین و حیله عمروعاص.

چهاردهم صفر : شهادت محمدبن ابوبکر به دست عمروعاص (بنابر روایتی)

هجدهم صفر : شهادت اویس قرنی در جنگ صفین 37 هجری قمری.

بیستم صفر : اربعین حسینی.

بیست و دوم صفر : صدور توقیع شریف امام عصر(عج) برای مرحوم شیخ مفید اعلی الله مقامه 420 قمری.

بیست و سوم صفر : پی کردن ناقه حضرت صالح نبی (علیه السلام) توسط قومش - گرفتار شدن حضرت یونس علیه السلام در شکم ماهی.

بیست و چهارم صفر : شدت یافتن بیماری حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

بیست و پنجم صفر : شانه گوسفند و دوات طلبیدن پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای نوشتن وصیت نامه و منع عمر از این کار.

بیست و ششم صفر: دستور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به لشکر اسامه جهت آماده شدن در جنگ با رومیان ( بنابر نقل واقدی 11 هجری) ، سالروز انقراض حکومت امویان.

بیست و هشتم صفر: رحلت جانسوز رحمت للعالمین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجری قمری - شهادت مظلومانه سبط اکبر امام مجتبی (علیه السلام)در سال 50 قمری.

سی ام صفر : شهادت امام رضا (علیه السلام) به سال 203 هجری قمری

* اعمال ماه صفر

1. صدقه دادن و خواندن دعا ها و استعاذات وارده در این ماه

2. اگر کسی خواهد که محفوظ ماند از بلاهای نازله در این ماه در هر روز 10 مرتبه بخواند چنانکه محدث فیض و غیره فرموده: ˈ یا شدید القوی و یا شدید المحال یا عزیز یا عزیز ذلت یعظمتک جمیع خلقک فاکفنی شر خلقک یا محسن یا مجمل یا منعم یا مفضل یا لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننحی المومنین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

3.خواندن دو رکعت نماز در رکعت اول حمد و انا فتحنا و در دوم حمد و توحید بخواند و بعد از سلام صد مرتبه صلوات بفرستد و صد مرتبه بگوید:اللهم العن آل ابی سفیان و صد مرتبه استغفار کند پس حاجت خود را بخواهد.

4. درباره اعمال مستحبی که در ماه صفر ذکر شده، اهم آن ها خواندن دعا، تلاوت قرآن، اقامه نماز و روزه داری است. چنانچه مرحوم علامه مجلسی در ˈزاد المعادˈ با اشاره به سه روز روزه گرفتن در هر ماه می نویسد: مطابق مشهور، این سه روز، پنجشنبه اول ماه و پنجشنبه آخر ماه و چهارشنبه اول از دهه وسط ماه است.

همچنین درباره خواندن نماز دو رکعتی اول ماه نیز آمده است: در رکعت اول بعد از حمد 30 مرتبه سوره توحید و در رکعت دوم بعد از حمد 30 مرتبه سوره قدر بخواند و بعد از نماز صدقه ای در راه خدا بدهد.