موسسه قرآن وعترت امیرالمومنین علیه السلام

موسسه قرآن وعترت امیرالمومنین علیه السلام

وما کنّا لنهتدی لولا ان هدانا الله؛اگرهدایت الهی نبود ماخود به خود در این مقام راه نمی¬یافتیم.
طلیعه:
در جاری حکمتش، بعثت ساری شد،
قرآن طلوع کرد و عترت (علیهم السلام ) تابیدن گرفت،
نوایش ندای فطرت بود و آوایش آواز آسمان، رسول (صلی الله علیه و آله ) قِصه‌ی « خُذِ الکِتاب »خواند و غُصه‌ی « اِنَّ قومی »...
کویر شهرها عطش طراوت داشت و تمنای آرامش، انسان در پی بهار بود و به دنبال قرار،
امیری آسمانی، نشانیِ« فَاِنِّها رَبیعُ القُلوب » سر داد...
و شیطان از همه وقت نالان تر و البته پر کارتر...
حکیمانه های رهبری، ناتوی فرهنگی را فریاد کشید و هندسه‌ی ایمانی را در سایه‌ی معارف قرآنی طرح ریخت.
اندیشه ای جوانه زد، دغدغه‌ای شعله کشید،کلنگ همتی به زمین خورد و آستین تلاشی بالا رفت... موسسه قرآنی فرهنگی امیرالمومنین علی علیه السلام وابسته به جامعه علمیه امیرالمومنین فعالیت خودرا آغاز نمود.

۱۲۲ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است


آزاردهندگان امام زمان علیه السلام

 

امام زمان(علیه السلام) می فرمایند:« قَدْ آذانا جُهَلاءُ الشّیعَةِ وَحُمَقاؤُهُمْ، وَمَنْ دینُهُ جِناحُ الْبَعُوضَةِ أَرْجَحُ مِنْهُ»؛ نادانان و کم خردان شیعه و کسانى که پر و بال پشه از دین دارى آنان برتر و محکم تر است، ما را آزار مى دهند.(احتجاج، ج2، ص289 ؛ بحارالأنوار، ج25، ص267، ح9 )

 

شرح حدیث:

این عبارت، بخشى از توقیعى است که حضرت(علیه السلام) در جواب نامه ى محمّد بن علىّ بن هلال کرخى فرستاده است. این توقیع، در ردّ طایفه اى از غالیان است که به شرکت ائمه(علیهم السلام) با خداوند در علم و قدرت او معتقدند!
یکى از وظایف شیعه این است که امامان را همان طور که هستند، بشناسد، نه آنان را در سطح افراد عادى پایین آورد و نه در قدرت و ... شریک خداوند یکتا قرار دهد.
در روایات فراوانى، مقام امامان و وظیفه شان به خوبى بیان شده و لازم است با مراجعه به آن ها، تفکّر خویش را درباره ى امامان اصلاح کنیم.
اعمال و رفتار و اعتقاد غالیان، سبب شد که مخالفان، شیعه را تکفیر کنند و گروهى از آنان نیز به نجاست و واجب القتل بودن شیعه فتوا دهند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه در کلامى مى فرماید:
دو کس در مورد من هلاک مى گردد: یکى آن کس که در دوستى با من به راه افراط مى رود، دیگرى آن که در دشمنى با من، سخت به تفریط مى افتد.[1]


پی نوشت:
[1]. نهج البلاغه، حکمت 469 ؛ بحارالأنوار، ج39، ص295، ح96 .
منبع: شرح چهل حدیث از حضرت مهدى(علیه السلام)، على اصغر رضوانى، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1382).

 


معرفت کوثر قرآن


«اِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ* فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ* إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»؛ ما تو را [چشمه] کوثر دادیم  *پس براى پروردگارت نماز گزار و قربانى کن *دشمنت‏ خود ابتر و بلاعقب خواهد بود.

«کوثر» کوتاه ترین سورة قرآن است و روایات دلالت بر این دارد که این سوره هم در مکه نازل شده و هم در مدینه ولی ظاهر امر این است که در مکّه نازل شده است.

"کوثر" وصفی است که از «کثرت» گرفته شده و به معنی خیر و برکت فراوان است و به افراد «سخاوتمند» نیز«کوثر» گفته می شود.

در روایت آمده است که وقتی این سوره نازل شد پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بر فراز منبر رفت و این سوره را تلاوت فرمود، اصحاب عرض کردند: این چیست که خداوند به تو عطا فرموده؟ گفت: نهری است در بهشت، سفیدتر از شیر، وصاف تر از قدح (بلور) در دو طرف آن قبه هائی از درّ و یاقوت است.

در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) می­خوانیم که فرمود: «کوثر نهری است در بهشت که خداوند آن را به پیغمبرش در عوض فرزندی (عبدالله) که در حیات او از دنیا رفت به او عطا فرمود.

در تفسیر آﯾﮥ اول ﺧﺪای رﺣﻤﺎن ﺑﻪ رﺳﻮل اﮐﺮم (صلی الله علیه و آله)  ﮐﺜﺮت از ﭼﯿﺰی را ﻋﻄﺎ ﮐﺮده اﺳﺖ اﻣّﺎ اﯾﻦﮐﻪ ﻣﻨﻈﻮر از اﯾﻦ ﮐﺜﺮت ﭼﯿﺴـﺖ ﺑﺪان ﺗﺼﺮﯾﺢ ﻧﺸﺪه و ﺗﻨﻬﺎ از ﮐﻠﻤﻪ ﻋﻄﺎ اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯽﺷﻮد ﮐـﻪ اﯾـﻦ ﮐﺜـﺮت ﺑﺎﯾـﺪ در اﻣﺮی ﺧﯿﺮ ﺑﺎﺷﺪ؛ زﯾﺮا ﮐﻠﻤﻪ ﻋﻄﺎ درﺑﺎره ﺷﺮ آورده ﻧﻤﯽﺷﻮد. ﭘﺲ ﻣﻌﻨﯽ آﯾﻪ اول اﯾـﻦ اﺳـﺖ: «ﺧﯿـﺮ ﮐﺜﯿـﺮ» ﻣﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻋﻄﺎ ﮐﺮدﯾﻢ. امّا "اﯾـﻦ ﮐـﻪ خیر کثیر ﭼﯿﺴﺖ" اﺣﺘﻤﺎلﻫﺎ و ﻧﻈﺮات ﻣﺘﻌﺪدی ﺑﯿﺎن ﺷﺪه اﺳﺖ.

بسیاری از بزرگان علمای شیعه مصداق «خیر کثیر» را وجود مبارک «فاطمه زهرا» دانسته اند، چرا که شأن نزول این آیه می گوید: آنها پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را متهم می کردند که بلاعقب است، قرآن ضمن نفس سخن آنها می گوید: ما به تو کوثر دادیم.1

این جمله از این دلالت خالی نیست که فرزندان حضرت زهرا (علیها السلام) ذریه رسول خدا (صلی الله علیه و آله)  هستند، و این خود یکی از خبرهای غیبی قرآن کریم است، و همچنین بدست می آید که منظور از کوثر، تنها و تنها کثرت ذریه ای است که خداوند متعال به آن جناب ارزانی داشته، و کثرت ذریه یکی از مصادیق خیر کثیر است. و همانطور که دیده می­شود خدای متعال بعد از درگذشت آن حضرت برکتی در نسل آن جناب قرار داد، به طوری که در همه عالم هیچ نسلی معادل آن دیده نمی شود، آن هم با آن همه بلاها که بر سر ذریه آن جناب آوردند و گروه گروه از ایشان را کشتند.2

منبع:

1. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج27، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1366.

2. طباطبائی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، مترجم: سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ج20، تهران، دفتر انتشارات، بی تا.

مراد از شناخته شدن زن از حجاب این نیست که از غیر مسلمانان تشخیص داده شود بلکه مراد این است که به عنوان اهل عفاف و پاکدامنی شناخته شود.


حجاب ملاک پاکدامنی زن


در اهمیت حجاب در بینش و نگرش قرآنی می توان به آیاتی اشاره کرد که در آن حجاب و پوشش نشانه ای از شناخت زن مومن از غیر است. به آیه زیر توجه کنید:


«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنی‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً؛ ای پیامبر به همسرانت، و دخترانت و زنان مؤمنین بگو تا مقنعه‌هایشان را جلو بکشند، این نزدیکتر است به اینکه شناخته شوند و در نتیجه آزار نبینند و خدا همواره آمرزنده مهربان است». (سوره احزاب/ آیه 59)


علامه طباطبائی، مفسر بزرگ المیزان، در تفسیر آیه فوق می فرماید:

 (جلباب) یعنی جامه­ای سراسری که تمام بدن را بپوشاند و یا روسری و مقنعه مخصوصی که صورت و سر را ساتر می­شود. می فرماید، ای رسول خدا به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمن امتت بگو که جلباب­های خود را طوری جلو بکشند که زیر گلو و سینه­هایشان آشکار نباشد و این پوشاندن بدن به اینکه، این صورت شناخته شوند که اهل عفت و حجابند نزدیکتر است، در نتیجه وقتی مردان بدانند آن­ها اهل حجاب هستند، دیگر ایشان را اذیت و آزار نمی­کنند و اهل فسق و فجور متعرض آن ها نمی شوند. و یا بعضی مفسران گفته اند این پوشش نزدیکتر است به اینکه آن ها را به عنوان زن مسلمان و آزاد بشناسند و متعرض آن ها نشوند، چون کنیزان در آن زمان حجاب نداشتند. و در آخر به علت انشاء این حکم اشاره می فرماید که همانا آمرزندگی و عیب پوشی و رحمت خدا نسبت به بندگان است.

مراد از شناخته شدن این نیست که از غیر مسلمانان تشخیص داده شوند، بلکه مراد این است که به عنوان اهل عفاف و پاکدامنی شناخته شوند.


آیت  الله جوادی آملی در ادامه علت ضرورت حجاب را چنین بازگو می کنند:

«ذلک أدنی أن یعرفن فلا یؤذین؛ یعنی برای این که شناخته نشوند و مورد اذیت واقع نگردند». چراکه آنان تجسم حرمت و عفاف جامعه هستند و حرمت دارند.

تبیین حجاب در بینش قرآن کریم این است که زن باید کاملاً درک کند که حجاب او تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید من از حق خودم صرف‏نظر کردم، حجاب زن مربوط به مرد نیست تا مرد بگوید من راضیم، حجاب زن مربوط به خانواده نیست تا اعضای خانواده رضایت بدهند، حجاب زن، حقی الهی است، حرمت زن نه اختصاص به خود زن دارد نه شوهر و نه ویژه برادر و فرزندانش می‏باشد، همه اینها اگر رضایت بدهند قرآن راضی نخواهد بود، چون حرمت زن و حیثیت زن به عنوان حق‏ اللَّه مطرح است.

زن به عنوان امین حق‏ اللَّه از نظر قرآن مطرح است یعنی این مقام را و این حرمت و حیثیت را خدای سبحان که حق خود اوست، به زن داده و فرموده: این حق مرا تو به عنوان امانت حفظ کن.

قرآن کریم وقتی درباره حجاب سخن می‏گوید و می‏فرماید: حجاب عبارت است از احترام گذاردن و حرمت قائل شدن برای زن که نامحرمان او را از دید حیوانی ننگرند لذا، نظر کردن به زنان غیر مسلمان را، بدون قصد تباهی جایز می‏داند و علت آن این است که زنان غیر مسلمان از این حرمت بی‏ بهره ‏اند.

حاصل کلام آنکه حجاب نشانه شناخت است. شناخت بین زنان مومن و زنانی که ایمان ندارند. چنانچه بی حجابی ثمره عدم شناخت زن از خود است.

بر اساس این آیه از  قرآن کریم، فلسفه پوشش نه به خاطر مردان بلکه به خاطر بهتر شناخته تر شدن زن است و برای این است که آنان از تعرض هوسرانان آزار نبینند. در واقع نوع لباس مردم در جامعه،  می‌تواند معرف شخصیت، مکتب و هدف آنها باشد.

پی نوشت:

1- طباطبائی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج16، صص509-510.
2- جوادی آملی، عبدالله، زن در آئینه جلال و جمال، صص 437-438.

 

 

آیا در رعایت حقوق امام زمان، موفق بوده‌ایم؟

در دعاها از خداوند درخواست می‌کنیم که خداوند ما را جزو کسانی قرار ده که حقوقی که از امام‌شان بر گردن‌شان است، رعایت می‌کنند. امام زمان نیز دو حق بر گردن ما دارند، ابتدا حق تخصص و رهبری؛ و دوم، حق پدری.

اما آیا ما حقوق ایشان را رعایت می‌کنیم؟ امام زمان مهمترین و بزرگترین حقی است که در قیامت از آن سؤال می‌کنند. در زیارت آل یاسین، امام زمان را باب الله خطاب می‌کنیم. یعنی اگر کسی قصد تقرّب به الله را دارد باید از در آن وارد شود و امام زمان دری است که با آغوش خداوند گشوده می‌شود.

هیچ عملی از ما، بدون امام زمان و ارتباط با او، فایده‌ای نخواهد داشت.

«مَنْ ارادَاللَّهَ بَدَءَ بِکُمْ... »(زیارت جامعه کبیره) کسی که قصد رسیدن به الله را دارد، باید از امام شروع کند، دست در دست او، قدم به قدم در سایه او، ... و هیچ راهی جز راه معصوم به الله ختم نمی‌گردد و قرآن بارها این مسئله را متذکر شده است.

آیا ما این باب الله را یافته‌ایم؟ آیا برای نداشتنش دلتنگ و مضطرب هستیم؟ آیا ما در غصه‌های عظیم امام زمان‌مان شریک هستیم؟ آیا حداقل برای غم‌های او، غم می‌خوریم؟

آیا امام زمان از من راضی هست یا نه؟؟؟

اگر کسی چنین دغدغه‌ای ذهن و قلبش را مشغول کند، قرار است در آسمان محبوب باشد.

تلاش کنیم تا محبوب اهل آسمان باشیم، محبوبِ امام زمان‌مان باشیم، که در این‌صورت تمام مسائل‌مان در زمین نیز حل خواهد شد.

 


«عزاداری حقیقی» و «ولایت به روز» یعنی امروز تبعیت از امام حسین  زمانت کردن 


«عزاداری حقیقی» و «ولایت پذیری به روز»، یعنی اگر امروز برای حادثه سال 61 هجری قمری گریه می کنیم؛ این عزاداری و گریه، ما را به یاد حسین زمان مان بیندازد که هم اکنون زنده است و اگر اباعبدالله ع امروز هم زنده بود، جان خود را فدایش می کرد.

آرزوی سیدالشهدا دیدن امام مهدی ع بود. امام صادق ع در فراق امام زمان ما چقدر گریه می کند و در دعای ندبه که برای ما گذاشته می فرماید: «عَزیزٌ عَلَیَّ اَن اَرَی الخَلق وَ لا تُری= سخت است بر من مردم را ببینم، اما تو را نبینم». حسینِ‌ امروز، امام زمان ماست که هر 24 ساعت یک بار می گوید:« هل من ناصر ینصرنی= آیا یاری کننده ای است که مرا یاری کند».

ما باید از امام درس جهاد و از عزاداری ها «روح جهاد» را یاد بگیریم، اگر فقط به گریه اکتفا کنیم، درست نیست. گریه و نوحه در عزای سالار شهیدان، طبق سه دلیل قرآنی (1.تعظیم شعائر الهی، (حج/۳۲)- 2. یادآوری ایام الله، (ابراهیم/5) 3. مودت اهل بیت ع، شوری/۲۳) واجب است، ولی گریه باید مؤثر باشد و ما را به سمت نتیجه ببرد؛ در غیر این صورت، عزاداری ما در حد عزاداری غیر مسلمین و غیر شیعیان خواهد بود.

روح جهاد و انتقامِ امامِ معصوم: مبارزه با شبیخون فرهنگی

جنگ امروز، جنگ نرم است و دشمن فرهنگ ما را نشانه گرفته است. عزادار حقیقی از واقعه عاشورا روح جهاد و انتقام کسب کرده و با این شبیخون فرهنگی به مبارزه بر می خیزد.

اگر روح جهاد نداشته باشیم، مصداق این فرمایش پیامبر ص می شویم : « هر کس بمیرد و اثری از جهاد در او نباشد، بر شعبه ای از نفاق مرده است». در زمان جنگ و دفاع مقدس نشانه ی جهاد، تیر و ترکش و زخم های آن بود، اما امروز که جنگ نرم است و دشمن الان شبیخون فرهنگی و ناتوی فرهنگی را به کار گرفته است، تیر و ترکشی ندارد که اثر و زخم آن روی بدن ظاهر شود، اما اثر آن را باید در فکر، ذهن و زندگی روزمره مردم دید. خستگی های جهاد، خرج کردن ها، بی خوابی­ها، تلاش ها و عرق ریختن­ها، اثرات جهادِ امروز و جنگ نرم است که باید در بدن ما و در زندگی ما ظاهر شود. کسی که این نشانه ها را ندارد، جهادگر نیست و نمی تواند به امام حسین ع بگوید:«إنی سلم لمن سالمکم= من در صلحم با کسی که با شما در صلح است». این خیلی ادعای بزرگی است که بگوییم: «إنی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم إلی یوم القیمۀ= در صلحم با کسی که با شما در صلح است و در جنگ و جهادم با کسی که با شما در جنگ است تا روز قیامت»، این شاخصی است برای تشخیص زندگی درست، برای شناخت حق از باطل و برای شناخت اهل حق از اهل باطل. ما باید با این شاخص ها زندگی کنیم.

منبع: برگرفته از سلسله جلسات جهاد استادممحمدشجاعی

حجاب و وصیت نامه ی شهدا

شهید یعقوب ابراهیم نژاد:

اگر می دانستم با هر بار که خونم ریخته می شود بی حجابی آغوش حجاب در بر می گیرد، حاضر بودم هزاران هزار بار کشته شوم.

 

 شهید احمد پناهی:

حجاب شما سنگری است آغشته به خون من که اگر آن را حفظ نکنید به خون من خیانت کرده اید.

 

شهید محمد محمودی:

حجاب شما از خون ما که در جبهه می ریزد برای دشمن کوبنده تر است.

 

شهید ابراهیم هاشمیی:

حجاب شما به خون ما رنگ می بخشد.

 

شهید تقی سیفی:

خواهران در حجاب و برادران در نگاه می توانندشیطان را سرکوب کنند.

 

شهید منصور رنجبران:

این دنیا زودگذر است و به زودی همگی ما برای پاسخ در میز محاکمه الهی حاضر می شویم و آن موقع است که از شما سوال می شود ای زنان آیا پیرو حضرت فاطمه(س) بودید یا نه؟ چه جوابی دارید بدهید؟

 

شهید محمدرضا جمشیدیان:

آخر تا کی؟ چقدر شهدا وصیّت کنند که خواهران حجاب، حجاب. چرا از زینب و زهرا(سلام الله علیهما) درس نمی آموزید؟ دیگر بقیّه با وجدان خودتان، آخر کمی هم به آخرت فکر کنید.

 

شهید عبدالله محمودى:

و تو ا ى خواهر دینى‏ام؛ چادر سیاهى که تو را احاطه کرده است ازخون سرخ من کوبنده‏تر است.

 

سردار شهید رحیم آنجفى:

خواهرم: محجوب باش و باتقوا، که شمایید که دشمن را با چادر سیاهتان و تقوای تان مى‏کُشید. حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل‏حجاب دشمن را مى‏بینى و دشمن تو را نمى‏بیند.

 

شهید محمّد کریم غفرانى:

حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست.

 

شهید حمید رضا نظام:

خواهرم؛ از بى‏حجابى است اگر عمر گُل کم است، نهفته باش و همیشه گُل‏باش.

 

شهید سید محمد تقى میرغفوریان:

از تمامى خواهرانم مى‏خواهم که حجاب، این لباس رزم را حافظ باشند.

 

طلبه شهید محمد جواد نوبختی:

خواهرم؛ هم چون زینب باش و در سنگر حجابت ‏به اسلام خدمت کن.

 

شهید صادق مهدى پور:

یک دختر نجیب باید باحجاب باشد.

 

حجاب و وصیت نامه ی شهدا

حجاب و وصیت نامه ی شهدا - 1


1)« خواهران ما در حالى که چادر خود را محکم برگرفته ‏اند و خود را هم چون فاطمه و زینب حفظ می ‏کنند... هدف‏دار در جامعه حاضرشده ‏اند.»

 (شهید محمد على رجایى)     

2)«اى خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهى چادر تو می ‏ترسد تاسرخى خون من.»

 (شهید محمد حسن جعفرزاده)        

3) «مادرم... من با حجاب و عزت نفس و فداکارى شما رشد پیدا کردم.»

 (شهید غلامرضا عسگرى)        

4)«شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوى ‏معنویت و صفا مى‏کشاند.»

 (شهید على رضائیان)          

5) «از خواهران گرامى خواهشمندم که حجاب خود را حفظ کنند، زیرا که‏ حجاب خون‏بهاى شهیدان است.»

  (شهید على روحى نجفى)        

6) «و تو اى خواهر دینى‏ ام: چادر سیاهى که تو را احاطه کرده است ازخون سرخ من کوبنده تر است.»

   (شهید عبدالله محمودى)         

7)«خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان: بى ‏اعتنایى شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.»

 (شهید على اصغر پور فرح آبادى)         

8)«به پهلوى شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان می دهم که، حجاب را حجاب ‏را، حجاب را، رعایت کنید.».

(شهید حمید رستمى)          

9) «خواهرم: حجاب تو مشت محکمى بر دهان منافقین و دشمنان اسلام مى زند.»

  (شهید بهرام یادگارى)          

10)«یک دختر نجیب باید باحجاب باشد.»

    (شهید صادق مهدى پور)          

11)«از تمامى خواهرانم مى‏ خواهم که حجاب این لباس رزم را حافظ باشند.»

  (شهید سید محمد تقى میرغفوریان)          

12)«خواهرم: از بى حجابى است اگر عمر گل کم است نهفته باش و همیشه گل باش.»

 (شهید حمید رضا نظام)          

13) «حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست»

  (شهید محمد کریم غفرانى)           

14) «خواهرم: محجوب باش و باتقوا، که شمایید که دشمن را با چادرسیاهتان و تقوایتان مىکشید.»
 «حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را مى بینى و دشمن تو را نمى بیند.»

 (سردار شهید رحیم آنجفى)     


شهدا ؛ بهترین الگو برای جوانان


خدایا! گاه در دریای گناهانم می نگرم؛ خویش را شقی ترین می یابم و از خودم مایوس می شوم، آخر خدایا! کدام نماز را از این غافل می پذیری که دل به سوی کعبه داشتن چه سودی بخشد آن کس را که دل به سوی خداوند کعبه ندارد؟ و کدام دعا را از محجوب نفس اجابت می کنی؟ چه عذابی از حجاب سخت تر؟


بسیجی دلاور، رحیم جباری سالها بود که در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور داشت و با رزم خود در مقابل دشمنان متجاوز و مداحی اهل البیت(ع) در جای جای ایران اسلامی، مشتاق دیدار یار بود.

آن روز هنوز در خواب بودیم که صدای انفجاری به گوش رسید، از آنجایی که این صداها دیگر برای همه آشنا شده بود، توجه زیادی نکردیم، اما لحظاتی نگذشته بود که صدای آژیر آمبولانس، منطقه را برداشت، صدا را دنبال کرده و به پیکر بیجان محب حسین(ع)، شهید رحیم جباری رسیدم.

او که آخرین شهید استان قزوین در میدان نبرد با بعثیون بود، آرام خوابیده بود و نگاه های حسرت آمیز خیلی ها را می دیدم که به حالش غبطه می خوردند.

عمو رحیم سی و یکم تیرماه ۴۷ در قزوین بدنیا آمده بود و درست ۲۰ سال بعد، یعنی هشتم مردادماه هر آنچه را که داشت و نداشت، گذاشت و گذشت!

و این هم برگهایی از وصیت عرفانی این زاهد بی ادعا:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

وقل رب انزلنی منزلا مبارکا وانت خیر المنزلین. مومنون /۲۹

و بگو پروردگارا ! مرا به منزل مبارک و جایگاه خیر و برکت خود فرودآر که تو بهترین فرودآورندگانی.

الحمدالله الذی بابه مفتوح للطالبین و رحمه واسع للعالمین و مغفره شفاء للمذنین.

اللهم الجعل غنای فی نفسی والیقین فی قلبی ، والاخلاص فی عملی اللهم الجعل من الذین هدیناه فی سبیلک و وفقناهم به معرفتک ، اللهم جعلنی من الذین کسبوا نفسنا مطمئنه منک لک.

هر که حرفی ز کتاب دل ما گوش کند

هر چه از هر که شنیدست فراموش کند

تا ابد از دو جهان بی خبر افتد مدهوش

هر که یک جرعه می از ساغر ما نوش کند

الهی! راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.

خدایا! اینک بنده ای تنها از قعر ذلتها و سیاهی ظلمتها و انبوه غربتها با تو سخن می گوید.

خدایا! اکنون گنه کاری دروازه ی قلبش را به رویت باز می کند و مشت چرکین و خروارها رسوایی را به امیدی برتو ارزانی می دارد.

بارالها! حال رو سیاهی از اندرون گرداب معصیت فریاد بلندی سازد و از اعماق زشتیها و پلیدیها به تو مسئلت می نماید.

ای خدا! تو شاهدی که فراوانی گناهانم و کثرت عصیانم و شدت طغیانم مرا چنان شرمنده ساخته که خویش را شایسته آن نمی بینم که با تو سخن بگویم.

پروردگارا! تو خود گواهی که شرمسارم و پس از این همه گناه، دوباره در خانه ات را به صدا در آورم.

خدایا! از همه چیز و همه کس شرمنده تر منم.

خدایا! از آفتاب، از ماه، از ستارگان، از انس و جن و حتی از شیطان شرمنده ترم که همه در کار خود استوارند و به آنچه که برایش آفریده شده اند عمل می کنند، ولی این سست عهد چه ناپایدار است، چه پیمانها که با تو بستم و شکستم.

خدایا! شرمسارم، تو دستم بگیر. خدایا! شیطان در تمام اعماق وجودم رخنه کرده و مرا از یاد تو بازداشته است.

خدایا! گاه در دریای گناهانم می نگرم؛ خویش را شقی ترین می یابم و از خودم مایوس می شوم، آخر خدایا! کدام نماز را از این غافل می پذیری که دل به سوی کعبه داشتن چه سودی بخشد آن کس را که دل به سوی خداوند کعبه ندارد؟ و کدام دعا را از محجوب نفس اجابت می کنی؟ چه عذابی از حجاب سخت تر؟

گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است

گفتا تو خود حجابی ورنه ُرخم عیان است

خدایا! به حق خودت از جهنم حجابم برهان، ولیکن خدایا! خدایا! اقیانوس بیکران رحمت تو مرا از نگاه به گناهانم باز می دارد، به قول مولا علی(ع)، آن غریب دیار عشق که چه زیبا در مناجات شعبانیه می فرماید: الهی! ان اخذتنی بجرمی اخذتک بعفوک ان اخذتنی بذنوبی اخذتک بمغفرتک

خدایا! اگر مرا به گناهان و جرمهایم مواخذه کنی تو را مواخذه می کنم به عفو و مغفرتت. من نیز خدایا!، تو را به عفو و کرمت می گیرم. به حق خودت مرا از خود مران.

خدایا! افسوس که این چند روز به معرفت تو نگذشت و عشق تو در دل جای نگرفت، اما به هرحال امیدوارم که تا آخر از در زدن خانه تو خسته نشوم و این خسران را به خواندن بر رحمانیتت جبران کنم. فریاد خواهم زد: خدایا! من اولین بنده تو نیستم که عفو کنی و چه بسیار گناهکارانی را که بخشوده ای.

خدایا! چه کنم که فقیرم و تو غنی؟ از درگاهت کم نمی شود اگر مرا لایق عفو و رحمت بگردانی. ای عزیز! این بار گناه را به کجا بکشم و این کوس رسوایی را بر کجا بزنم و این قصه، که غصه را با که گویم که من یک وجود حقیر و کثیف بودم. وجودم حضور گناه بود و هویتم، هویت عصیان، شیطان مرا به پستی کشانده بود و در حضور تو معصیتها می کردم، ولی، ولی هر چه از تو می رسید، محبت و لطف و کرامت بود و دریافتن این بنده از تو محبت بود و از من روی برگرداندن، از تو کرامت بود و از بنده ات طغیان و چموشی.

ای خالق من! ای اقیانوس بیکران عفو و کرم! تو در اوج بزرگی و عظمت ملکوتیت به ضیافتها خواندیم و من در حضیض ذلت به تو دشمنی کردم. آری، گویی این جمله ی دعای افتتاح، شرح احوال من است که: خدایا! تو دعوتم می کنی و من روی بر می گردانم و تو محبتم می ورزی و من دشمنی می کنم.

ای مهربان! ای عطوف! وجود حقیرم تحمل این همه خوبی و بزرگی تو را ندارد. تو چقدر خوبی که مرا در عین کوچکی و پستی که به تو پشت کرده بودم، فراموش نساختی و در بلندای جبروتیت به انتظار این آلوده دامان نشستی.

ای معبود من! اگر در آن حال، مشیت و کروبییتت بر مرگ من قرار می گرفت و ندا می آمد که رخت دیار دگر بند و ملک الموت از در اتاقم وارد می شد، آه خدایا! چه حالی بود مرا؟ ای خدای بخشنده! مرا به بزرگیت بپذیر و به گناهانم منگر و به پشیمانی قلبم نگاه کن.

معبود! این بنده را از خویش مران. با او به فضل و رحمت خود رفتار کن که «تحملنا به عدلک» الهی! در این چند صباح عمر، عملی خالص و پربار نمی یابم، اکنون خود را غریقی یافته ام که امیدش به توست.

خدایا! تو مرا در دنیا کمکها نمودی، بارالها! در آخرت در وقت حساب پرونده ی اعمال، به کمک تو محتاجم، مرا در آن لحظات قهر مگیر.

الهی! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره ای، ما همه هیچکاره ایم و تنها تو کاره ای، اینک من بیچاره ای هستم بی پناه، با انبوهی از گناه، ولیبا قلبی شکسته که با دعوت خودت دیگر بار به سوی درگاهت کشیده می شوی که قل یا عبادی الذین اسرفوا على أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله، إن الله یغفر الذنوب جمیعا، إنه هو الغفور الرحیم. ای رسول ما، به آن بندگانم که بر نفس خودشان اسراف کردند بگو: هرگز از رحمت خدا ناامید مباشید، البته خدا همه ی گناهان را خواهد بخشید و او خدایی بسیار آمرزنده و مهربان است. «الزمر/۵۳»

خدایا! از آن لحظه که تو را شناختم عاشقت شدم و از هنگامی که طعم محبت را چشیدم دیوانه ات، الهی وقتی که رحمتت را عیان دیدم، شیفته ات گشتم . یا رب! ای که چشم امیدم تنها به درگاه توست، به خویش که می پردازم جز پوچی و هیچی نمی یابم و به تو که می رسم همه چیز را می بینم.

ای همه چیز، ای بالاتر از همه چیز، این هیچ را به لطف خودت پذیرا باش. مهربانا! رخصت وصل تو را می طلبم که در دل سنگ، آتش افکنده ای و شرار عشق تو را طالبم تا خویش را در پای آن بسوزانم و به سوی لقایت پروازها کنم.

خدایا! هر که آسودگی می خواهد من آتش عشق می طلبم و هر که عقل می طلبد من دیوانگی، دیوانه ی توام عزیز. دیوانه ترم کن.

خدایا! هر که دوا می خواهد، من آرزوی درد دارم. بگذار لذتها نصیب بندگان حقیرت شوند. هر که آرامش می خواهد، من عاشق بی تابیم. خدایا! تو می دانی که تاکنون چند بار در دعای کمیل فریاد زده ایم: اللهم اجعل قلبی بحبک متیما. خدایا قلب مرا به حب و عشق خودت، بی تاب فرما. ای خدا! سرزده بر خاکها غلت زنم. العفو العفو گویم تا نفسم بند آید. ای مقلب القلوب! عشقت مرا آواره ی بیابانهای جنوب و غرب ساخته است و یادت آرام از کفم ربوده، محبتت آرامش از خاطرم برده، نامت قلبم را شیدای خود کرده، ای منورالنور! مرا در این حالات مستدام دار. ای محول الحوال! دردرونم غوغا بپا کرده ای وجودم را آتش زده ای دلم را بی قرار کرده ای، روحم را در طلب لقایت به پرواز کشانده ای، ای قدوس! این حالم را احسن ساز. ای مجیب الدعوات! هر لحظه ای به صد خیال به دنبالت می گردم، هر دم به صد مسیر به جستجویت بر می خیزم، هر شب به آرزوها به خواب می روم و هر سحر به شوق وصالت به دعا می نشینم.

ای مهربان! دعایم را مستجاب کن، خودت را به من بنما که من بی تو کالبدی بیش نیستم. ای حبیب قلوب الصادقین! به من صداقت در ایمان و اخلاص در عمل عنایت کن و یاد خودت را در قلبم شعله ور ساز تا لحظه لحظه های زندگی ام را با آن گلکاری کنم.

ای معطی المسئلات! به من قدرت استقرار بر خویش و پیروزی بر هوی و هوس عنایت کن و متاع بی چیز و فریبنده ی دنیا که مرا از تو باز می دارد را در دیده ام حقیر ساز. ای منجی المهلکات! به آن امید رخ بر خاک درگاهت می سایم که رحمتی از رحمان بی انتهایت بر غضب و قهارییت پیشی گیرد و از ظلمات پوچی و تنهایی به نور هدایت و نورانیت اجابت و حلاوت عبادت بکشاندم.

یا غیاث المستغیثین! به دادم برس، مرا از اضطرابها برهان که همانا دلها بیاد تو آرام می گیرد. خدایا، خدایا! من عشق و شهادت از تو می خواهم. من وصال می جویم. من به دنبال توام خدایا! کجایی؟ مرا پیش خودت ببر.

دوری از مهر رخت ای مه تابان تا کی؟

ریزم از دست غمت، اشک چو باران تا کی؟

نرسد دست به دامان وصالت تا چند

آخر ای صبح امید، این شب هجران تا کی؟

خدایا! من شهادت می خواهم، خدایا! من عاشق توام کلمات و آثارت که اینقدر شیرین و دلنشین اند پس خودت چگونه ای، اگر بهشت شیرین است بهشت آخرین چگونه است؟ ای خدا! خوشا آن دم که در تو گمم، فاصله ها از میان رفته اند، گویی در آغوش توام، خدایا چقدر فریاد بزنم؟ مرا از این قفس آزاد کن، من مال توام مرا پیش خودت ببر.

و اما تو ای پدر بزرگوارم! می دانم که خیلی مشتاق بودی تا پدر شهید شوی و این مطلب را در نگاه هایت خوانده بودم و می دانم که صبرت زیاد است و در مقابل امتحانات الهی صبر خواهی کرد، پدر عزیزم! من در این دنیا نتوانستم خوبیها و سختی های بسیار زیادی که برایم انجام دادی را جبران کنم، انشاءاله در روز محشر با مولا حسین ابن علی محشور شوی. در دوران زندگیم از من بدیها ی فراوان دیدی، امیدوارم که حقیر را عفو نمایید تا خدا هم از من راضی شود.

در خط ولایت فقیه قدم بردارید و شکرگزار خدا باشید و شما برادران عزیزم! شما را سفارش می کنم به تقوی و دوری از گناه و فرمانبری از دستورات دین مبین اسلام که الحمدالله همگی به این امر مقید می باشید و اما شما خواهرانم! شما را سفارش می کنم به صبر و حجاب و پیروی از فاطمه الزهرا (س) الگوی همه زنهای جهان و بدانید که بزرگترین زینت برای زن مسلمان، حجاب است، حجاب است، حجاب.

و اما تو ای مادر عزیزم! با تو سخنها دارم، مادر ای کاش بودی و می دیدی جبهه که خانه عشق یار است، چه جلالی دارد، مادر! نمی دانی چه شبهایی پر خاطره ای اینجا داشتیم. مادر! بر بچه ها مکاشفات پیش می آمد. مادر! بچه ها شبها به دنبال مهدی می گشتند. مادر! کاش می بودی و می دیدی که یارانم چگونه چون لاله های سرخ به خون آغشته می شدند. مادر! کاش بودی و می دیدی پاکترین فرزندان این مرزو بوم چگونه لبیک گویان به ملا اعلی می شتابند.

مادر! کاش بودی و حکایت حماسه ها را به چشم خویش شاهد می گشتی. مادر! می دانم که هر لحظه که جای خالی مرا در کنار سفره ات می بینی یاد خاطرات شیرین و گذرانده ی گذشته می افتی.

مادر! می دانم که هر وقت دوستان مرا در کوچه و محله می بینی، بی اختیار یاد من هستی. مادر! می دانم که هر وقت در مجلس عروسی قرار می گیری، احساس غمی به ژرفای آسمان بر قلبت سنگینی می کند.

مادر! می دانم هر شب که سرت را بر بالین می گذاری یاد من می کنی. مادر! می دانم بعضی از شبها خراب مرا می بینی که مثل همیشه از جبهه آمده ام و مرا در آغوش می گیری. مادر! می دانم که گاه نیمه های شب زمزمه های نماز شبت با صدای گریه ی عاشقانه ات در هم می آمیزد. ولی مادر زمان زمان رفتن است و هنگام کوچ کردن.

با وجود اینکه می دانم چه سختی ها و مشتقت ها برایم کشیده ای که نتوانستم جبران کنم کولی امیدوارم مرا ببخشی و شیرت را حلالم کنی. آری مادر! باید رفت، ارزش ما به رفتن است، مگر حسین و یارانش نرفتند؟ مگر دیگر ائمه ی اطهار نرفتند؟ و من به تو نمی گویم که گریه مکن زیرا گریه بر شهید شرکت در حماسۀ اوست. و می دانم که فرزندت را یک عمر تربیت کرده ای و دوست داشتی که دامادیش را شاهد باشی . ولی مادر، مگر تو کربلا نمی خواهی، مگر تو همیشه در عزای حسین اشگ نمی ریختی؟ پس بگذار ما برویم.

مادر! تا دستهایمان را بر حلقه های ضریح امام حسین حلقه نکنیم و عقده های دیرینه ی سینه مان را بیرون نریزیم دست بر نخواهیم داشت. آه چه لذتی دارد آن لحظه ی هق هق گریه هایمان که فضا را پر خواهد ساخت. حسین جان می دانی به چه قیمتی به آنجا خواهیم رسید. کمکمان فرما، کمک، آری.

مادر! ما از تمام انبیا، محمد را و از تمام رهبران علی را و از تمام مجاهدان حسین را و از تمام قصه ها قیام را و از تمام کتابها، قرآن را برگزیده ایم.

وصی خودم را پدرم قرار می دهم.

از پولی که در بانک دارم، ۲ هزار تومان آن را جهت رد مظالم بپردازید و ۱۵ روز برایم روزه بگیرند.«یک روز، روزه بدهکارم» با بقیۀ پول هم هرچه صلاح دانستید انجام دهید.

حقیر رحیم جباری 1366/12/5

تا شهدا

 


رؤیای دخترک

... بغض گلوی دخترک را فشرد چون او پدری نداشت که به او سلام کند. روبه روی مقبره شهدا نشست و سرش را به ستونی تکیه داد، چشمانش را بست و به پدرش فکر کرد...

اتوبوس زیر نور تیز آفتاب به طرف شلمچه حرکت می کرد. دخترک ها آرام و ساکت به نخل های کنار  جاده خیره شده بودند. شاید پدرشان را در صحنه های جنگ تصور می کردند اتوبوس ایستاد و دختر ها پیاده شدند یکی یکی گوشی را از کیفشان در آوردند و به پدرانشان زنگ زدند، در بین آنها دخترکی آرام بی صدا به طرف مشهد شهدای شلمچه حرکت می کرد بدون آنکه اطراف را نگاه کند ولی صدای دختر ها در گوشش پیچیده شده بود.

سلام بابا ما رسیدیم ....
سلام پدر، من شلمچه را دیدیم ....
 
سلام پدر، به جای پای تو سلام کردم ....
 
و هزاران سلام دیگر
 
بغض گلوی دخترک را فشرد چون او پدری نداشت که به او سلام کند. روبه روی مقبره شهدا نشست و سرش را به ستونی تکیه داد، چشمانش را بست و به پدرش فکر کرد ،در حالی که قطرات اشک روی گونه هایش سرازیر می شد نسیم خواب از میان مژه هایش گذشت و به خواب فرو رفت.
پدرش را در میان خیل شهدا دید. هیچ تغییری نکرده بود وهمچنان با صالبت و مهربان و دست به سینه به دخترش خوش آمد می گفت. قدم هایش را تند کرد تند و تند مانند طوفان در میان دستهای پدرش جا گرفت سرش را بر بالینش گذاشت و آرام شد. طنین صلوات شلمچه را عطر آگین کرد و دخترک چشم هایش را گشود . در حالی که لبخندی به لب داشت ، چه رویای شیرینی اما نه چه حقیقت دل پذیری.
غصه از دلش رخت بر بسته بود و کشتی آرامش در ساحل وجودش لنگر انداخته بود و چون در رویایش پدرش به او گفته بود: دخترم من همیشه با تو هستم.
نوشته:ربابه ابوالفتحی

فرزند شهید التفات ابوالفتحی