در عبارت «مرتقبٌ لدولتکم» به کلمه «دولت» دقت کنید؛ این دولت در درون شما اتفاق می افتد، درون شما به آن تعلق پیدا می کند، یعنی اولین چیزی که من اراده دارم و می خواهم این است که به شما برسم. یک دانشجو وقتی در یک رشته درس می خواند، اراده اش به این تعلق گرفته که در آن رشته رشد کند. یک ورزشکار وقتی باشگاه می رود، اراده اش تعلق گرفته به این که شبیه فلان قهرمان ورزشکار شود.
در زیارت آل یاسین می خوانیم؛ «وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ؛ لا حَبیبَ اِلاّ هُوَ وَ اَهْلُهُ= (گواهى دهم که) محمد بنده و رسول او است و محبوبى برای من نیست جز او و خاندانش»، یعنی این ۱۴ نفرند که دل من را می برند و من باید به اینها برسم؛ نه کس یا چیز دیگر. «نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ» به این معنی است.
گاهی من به عنوان یک شیعه با معصومین حرف می زنم و می گویم: آقا من شیعه و پیرو شما هستم؛ مرا نزد خدا شفاعت کنید و ببرید به بهشت. اینها خواسته ی بخش حیوانی من است؛ اما یک زمانی می گویم: «آقا من فرزند شما هستم، من غیر از شما پدری (پدر بخش انسانی) ندارم؛ ای خانم فاطمه زهرا! شما مادر من هستید. بهشت بدون شما برای من هیچ صفایی ندارد.»
امام هادی (علیه السلام) به ما یاد می دهند که وقتی می خواهی با ما حرف بزنی، مثل یک آدمی حرف بزن که منتظر است که زودتر به ما برسد.