موسسه قرآن وعترت امیرالمومنین علیه السلام

موسسه قرآن وعترت امیرالمومنین علیه السلام

وما کنّا لنهتدی لولا ان هدانا الله؛اگرهدایت الهی نبود ماخود به خود در این مقام راه نمی¬یافتیم.
طلیعه:
در جاری حکمتش، بعثت ساری شد،
قرآن طلوع کرد و عترت (علیهم السلام ) تابیدن گرفت،
نوایش ندای فطرت بود و آوایش آواز آسمان، رسول (صلی الله علیه و آله ) قِصه‌ی « خُذِ الکِتاب »خواند و غُصه‌ی « اِنَّ قومی »...
کویر شهرها عطش طراوت داشت و تمنای آرامش، انسان در پی بهار بود و به دنبال قرار،
امیری آسمانی، نشانیِ« فَاِنِّها رَبیعُ القُلوب » سر داد...
و شیطان از همه وقت نالان تر و البته پر کارتر...
حکیمانه های رهبری، ناتوی فرهنگی را فریاد کشید و هندسه‌ی ایمانی را در سایه‌ی معارف قرآنی طرح ریخت.
اندیشه ای جوانه زد، دغدغه‌ای شعله کشید،کلنگ همتی به زمین خورد و آستین تلاشی بالا رفت... موسسه قرآنی فرهنگی امیرالمومنین علی علیه السلام وابسته به جامعه علمیه امیرالمومنین فعالیت خودرا آغاز نمود.


فعال شدن بخش فوق عقل:هم آغوشی با خداوند

انسان دارای پنج بخش جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی می باشد. در سه بخش اول حیوان، در بخش عقلی فرشته، و در بخش فوق عقلانی انسان هستیم. هر کدام از این بخش ها، معشوق ها و محبوب های خاص خودشان را دارند. معشوق بخش فوق عقلانی، الله است. لا اله الا الله متعلق به این بخش است. عقل به دنبال علم و معلومات است. بخش حیوانی به دنبال کمالات حیوانی مانند ازدواج، شغل، تفریح، مقام، زندگی اجتماعی و سیاسی و... است. بخشهای پایینی ما هم کمالات خاص خودشان را دارند.

 فقط بخش فوق عقل انسان (که شامل فطرت و دل می شود) است که اله اش، الله است؛ و تا به الله نرسد، آرامش پیدا نمی کند. لا اله الا الله یعنی من معشوقی جز الله ندارم. برای همین است، کسانی که در دنیا این بخششان فعال نیست، هیچ وقت روی آرامش را نمی بینند. ناآرامی، اضطراب، طلاق، درگیری، گرفتاری، غصه، محدودیت، فشارهای روحی و روانی به دلیل ضعف در این زمینه، دائماً به سراغ انسان می آید. ولی وقتی این بخش فعال می شود، در همین دنیا هم انسان می تواند به آغوش و وصال خداوند(معشوقش) برسد؛ و با وجود مشکلات، ضعفها و سختیهایی که در مراحل پایین است، انسان همیشه آرامش دارد.

حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)، با آن منزلت و رتبه­ای که دارد، با تمام سختی­ها و مشکلاتی که در واقعه عاشورا برایشان اتفاق افتاد: از روز هفتم محرم بسته شدن آب و قحطی آن، در اولین جلوه­های یک نبرد فرزندانش را جلوی چشمش تکه­تکه می­کنند، سپس برادرزاده­هایش که مثل بچه­های خودش، بلکه عزیزتر بودند، مانند علی­اکبر و علی­اصغر را به آن طرز فجیع به شهادت می رسانند. بعد هم کشته شدن برادرانش اباالفضل العباس و سیدالشهدا را دیده، و در تمام آن صحنه های وحشتناک و سنگین، وزیر و معاون امام حسین بوده. بعد غارت خیمه ها را دیده جسارت و بی­ادبی این حیوانات وحشی و نامردها را دیده، کتک خورده، تازیانه خورده، به اسارت رفته و... اما به دلیل آنکه بخش فوق عقلانیشان فعال بود، وقتی از او سؤال می کنند که این ماجرا را چگونه دیدی؟ می­فرماید: «و ما رأیت إلا جمیلاً= چیزی جز زیبایی ندیدم». این دید، به خاطر هم آغوشی فوق عقل با معشوق خودش، «الله» است، فشارهایی را که به خاطر آن است کاملاً زیبا می بیند. مثل خود سیدالشهدا و همه اصحاب عاشورا. امام باقر(علیه السلام) فرمود: وقتی به بدن اصحاب عاشورا نیزه می زدند و شمشیر می کشیدند، آنها آنقدر مست خداوند بودند که دردی را احساس نمی کردند. در این مسیر که انسان باید به الله برسد. یعنی می خواهد شبیه الله بشود و تمام خصوصیت، قوا و جذابیتهای خدا را خودش داشته باشد؛ عشق با انسان این کار را می کند.

در بهشت نامه ای که برای مؤمنین می آید این است: «مِنَ الحَیِّ القَیُّومِ الَّذی لا یَمُوت اِلَی الحَیِّ القَیُّومِ الَّذی لا یَمُوت= از زنده پایداری که هرگز نمی میرد، به زنده پایداری که هرگز نمی میرد». یعنی بنده خدا مثل خود خدا آنجا یک پادشاهی و یک حکومت و بهشتی دارد که به اندازه همه آسمانها و زمین است؛ و مثل خداوند خلق میکند و مثل خداوند آنجا خودش پادشاهی و ملک کبیر دارد. به قول قرآن«وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیماً وَ مُلْکاً کَبِیراً= و هنگامی که آنجا را می بینی نعمت ها و ملک عظیمی را می بینی.»(سوره انسان، آیه ۲۰)

منبع: بخشی ازمباحث استادشجاعی


آیا انگشتر برای خانم ها مصداق زینت شمرده می شود؟ و باید پوشانده شود؟

نظر مراجع محترم تقلید درباره انگشتر زنان به این شرح است:

حضرت امام خمینی (ره):به دست کردن هرگونه حلقه اى که زینت محسوب مى شود، پوشیدن آن از نامحرم واجب است. 

آیت الله بهجت: اگر مهیج و محرک باشد باید بپوشاند و در غیر این صورت احتیاط است.

آیت الله تبریزى: پوشانیدن انگشترى که به طور متعارف زنان به دست مى کنند از نامحرم واجب نیست.

آیت الله خامنه اى: اگر عرفا زینت محسوب مى شود باید از نگاه نامحرم پوشیده باشد اما چنانچه از آنهایى است که چشم گیر نیست و صدق زینت نمى کند اشکال ندارد.

آیت الله سیستانى: انگشتر وحلقه در دست داشتن در مقابل نامحرم چنانچه به هدف خودنمایى در مقابل نامحرم نباشد و نیز تحریک کننده نباشد و از واقع شدن در حرام نیز ایمن باشد اشکالى ندارد.

آیت الله مکارم: اشکالى ندارد.

البته زینتی بودن یا نبودن انگشتر بستگی به تشخیص عرف دارد، اگر عرف محل و زنان متدین اهل محل پوشیدن و به دست کردن چنین انگشتری را زینت می دانند زینت به حساب می آید؛ باید آن را از نا محرم بپوشانند و در غیر این صورت زینت نمی باشد.

بدگمانی عاملی برای جستجوگری و جستجوگری عاملی است برای کشف اسرار و رازهای نهائی مردم.
ورود به حریم شخصی دیگران ممنوع!

 

 

 

  


یکی از عوامل چالش‌های مردم نسبت به یکدیگر، در موضوع «بدگمانی، تجسس و غیبت» است و قرآن باطرح این مسئله که «از بسیاری گمان ها بپرهیزید و در امور دیگران تجسس و غیبت نکنید» درواقع سعی می کند مسئله‌های اساسی در «اخلاق اجتماعی» را مقابل روی آن ها قرار دهد.

مشکل اصلی بشر در بحث اخلاق، مشکل جدی نگرفتن «حقوق» همدیگر است که متأسفانه در جامعه مسلمانان این مسئله به فور دیده می شود.


در آیات سوره حجرات چنین آمده است که خداوند به مؤمنین هشدار می دهد:


«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لاَ تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ

بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ

رَحیمٌ؛ ای ایمان آورندگان! از بسیاری گمان ها بپرهیزید؛ زیرا برخی گمان ها گناه

است و در امور دیگران تجسس نکنید» (آیه12).


چرا در قرآن کریم، به مؤمنان گفته شده نسبت یکدیگر سوءظن نداشته باشید یا در کار

همدیگر تجسس نکنید و غیبت نداشته باشید؟


به نظر می رسید پاسخ این پرسش ها، در گرو فهمیدن رعایت حقوق مومنین است.

سرمایه بزرگ انسان در زندگی حیثیت، آبرو و شخصیت او است و هر چیز که او را در خطر

بیندازد مانند آن است که جان او را به خطر انداخته باشد، بلکه گاه ترور شخصیت از ترور

شخص مهمتر محسوب می شود و اینجا است که گاه گناه آن از قتل نفس نیز سنگین تر است.

نخست آنچه در این آیه از آن نهی شده است، "ظن" و "بدگمانی" است. علامه طباطبائی بیانمی کنند که «مراد از گمانی که در این آیه نهی شده گمان بد و سوءظن است وگرنه در مورد گمان خوب سفارش شده است ... و مراد از اجتناب از سوءظن اجتناب از پذیرفتن و تلقی آن است؛ چون خود گمان و ظن نوعی ادراک نفسانی است که انسان نمی تواند مانع آن شود. به همین دلیل هم فرمود:


بعضی از گمانها گناه است، یعنی سوءظنی که انسان به آن ترتیب اثر دهد و به شخص مظنون تهمت زده یا توهین کند، گناه محسوب می شود. و اینکه فرمود: «کثیرا من الظن» برای اشاره به این است که گناه ظن سوء فی نفسه زیاداست و شاید هم می خواسته بفهماند که ازبسیاری از مظنه ها اجتناب کنید، چه آنهایی که می دانید گناه است و چه آنهایی که نمی دانید، تا نتیجتا یقین بیابید که از ظن گناه و سوءاجتناب کرده اید» (1)


دومین سفارش، دوری از "تجسس" در کار یکدیگر است. «تجسس و تحسس هر دو به معنی جستجوگری است ولی اولی معمولاً در امور نامطلوب به کار می رود و دومی غالباً در امر خیر.

در حقیقت گمان بد، عاملی است برای جستجوگری، و جستجوگری عاملی است برای کشف اسرار و رازهای نهائی مردم، و اسلام هرگز اجازه نمی دهد که رازهای خصوصی آنها فاش شود.


بدیهی است اگر اجازه داده شود هر کس به جستجوگری درباره دیگران برخیزد و حیثیت و

آبروی مردم بر باد می رود و جهنمی به وجود می آید که همه افراد اجتماع در آن معذب خواهند بود. گسترش بی اعتمادی عمومی و کاهش علاقه افراد جامعه به یکدیگر، در اثر تجسس افراد در حریم خصوصی یکدیگر اتفاق می افتد». (2)

لذا یکی از عوامل بدبینی، ورود به حریم شخصی دیگران معرفی شده است؛ زیرا این کار

امنیت و آرامش جامعه را بر هم زده و به آبروی مردم لطمه وارد می کند.


سومین عامل بدبینی مردم نسبت به یکدیگر، "غیبت" است. چرا که «گمان بد سرچشمه تجسس، و تجسس موجب افشای عیوب و اسرار پنهانی، و آگاهی بر این امور سبب غیبت می شود که اسلام از معلول و علت همگی نهی کرده است.


سپس برای اینکه قبح و زشتی این عمل را کاملاً مجسم کند آن را در ضمن یک مثال گویا

ریخته، و می گوید: آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت بردار مرده خود را بخورد؟ به

یقین همه شما از این امر کراهت دارید.


* تعبیر مرده به خاطر آن است که غیبت در غیاب افراد صورت می گیرد که همچون مردگان قادر بر دفاع از خویشتن نیستند. و این ناجوان مردانه ترین ستمی است که ممکن است انسان درباره برادر خود روا دارد.


پیامبر اکرم (‏صلى الله علیه وآله) فرمودند:


«هر کس زن یا مردى را غیبت کند، تا چهل روز نماز و روزه‏اش پذیرفته نمى‏ شود».  (3)


غیبت بدبینی می آفریند، پیوندهای اجتماعی را سست می کند. سرمایه اعتماد را از بین

می برد. و پایه های تعاون و همکاری را متزلزل می سازد.


در روایت دیگری از پیامبر عظیم الشأن اسلام آمده است:


«یا مَعْشَرَ مَنْ آمَنَ بِلِسانِهِ وَلَمْ یُؤْمِنْ بِقَلْبِهِ لا تَغْتابُوا الْمُسْلِمِینَ وَلا تَتَّبِعُوا عَوْراتِهِمْ فَانَّهُ مَنْ

تَتَبَّعَ عَوْرَةَ اخِیهِ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ وَمَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ یَفْضَحُهُ وَلَوْ فِی جَوْفِ بَیْتِهِ؛

اى گروهى که به زبان ایمان آورده ولى با دل نه! غیبت مسلمانان نکنید و از امور پنهانى

آنها جستجو نکنید، زیرا کسى که در امور پنهانى برادران مذهبى خود کنجکاوى کند

خداوند امور پنهانى او را آشکار مى‌سازد و در دل خانه‌اش رسوایش مى‌سازد» (4)


خلاصه اینکه اگر در اسلام غیبت به عنوان یکی از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده به خاطر آثار سوء فردی  و اجتماعی آن است.

مولوی چه زیبا به تصویر می کشد:


الامومنان به پروردگــار                                    که دارید ایمـان به روز شمـــار

همه درحق هم چه مرد و چه زن                      نمایید پهیز از شک و ظن

چه بسیار پندارهایی که هست                       که همچون گناهی به دل بر نشست

ظن نیکو بر، بر اخــوان صفــا                            گرچه آید ظاهر از ایشان جفا

آن خیال و وهم بد چون شد پدید                      صـد هـزاران یار را از هم

 

پی نوشت ها:

1- طباطبائی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج 20، ص 140

2- مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج22، ص191-190.

3- مجلسی، ج 72، ص 258.

4- طبرسی، مستدرک، ج2، ص104، حدیث 4 و 14.

 

سبب غیبت امام زمان «علیه ااسلام

تاریخ نشان داده است که تا مردم نخواهند و تلاش نکنند، حق بر جاى خویش قرار نمى گیرد و

حکومت به دست اهلش نمى رسد. تجربه ى حضرت على و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)،

دلیل بسیار آشکارى بر این مطلب است...


امام زمان(علیه السلام) می فرمایند:


وَلَوْ أَنَّ أشْیاعَنا ـ وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ ـ عَلَى اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ

الْیُمْنَ بِلِقائِنا، وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَصِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما یَحْبِسُنا عَنْهُمْ إِلاّ

ما یَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَکْرَهُهُ وَلا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ


اگر شیعیان ما ـ که خـداوند توفیق طاعتشان دهـد ـ در راه ایفاى پیمانى که بر دوش دارند، همــدل

 

مى شدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد، و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان

 

مى گشت، دیدارى بر مبناى شناختى راستین و صداقتى از آنان نسبت به ما؛ علّت مخفى شدن ما

 

از آنان چیزى نیست جز آن چه از کردار آنان به ما مى رسد و ما توقع انجام این کارها را از

 

آنان نداریم.(احتجاج، ج2، ص315 ؛ بحارالأنوار، ج53، ص177، ح8 )

 

 

شرح حدیث:

 

این جملات، قسمتى از نامه اى است که از ناحیه ى مقدّس امام زمان(علیه السلام) براى شیخ

 

مفید(رحمه الله) فرستاده شده است. حضرت(علیه السلام)در این نامه، بعد از سفارش هاى لازم به

 

شیخ مفید(رحمه الله)ودستورهایى به شیعیان، به امر مهمّى که سبب غیبت ایشان شده است، اشاره

 

مى کنند. حضرت، نبود صفا و یک دلى در بین شیعیان را سبب غیبت خود مى شمرند.

 

تاریخ نشان داده است که تا مردم نخواهند و تلاش نکنند، حق بر جاى خویش قرار نمى گیرد و

 

حکومت به دست اهلش نمى رسد. تجربه ى حضرت على و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)،

 

دلیل بسیار آشکارى بر این مطلب است. اگر مردم بر خلافت حضرت على(علیه السلام)پافشارى مى

 

کردند، الآن، تاریخ مسیر دیگرى را مى پیمود، ولى دنیاخواهى و ترس و ... مردم آن زمان سبب شد

 

از آن زمان تا آینده اى که معلوم نیست چه هنگام به پایان مى رسد، جهانیان و خصوصاً شیعیان،

 

جز ظلم و آزار چیزى نبینند. متأسفانه کوتاهى ما، بلکه عملکرد بدمان سبب شده است که آن

 

محرومیت تا کنون ادامه یابد.

 

 

طبق این حدیث، وظیفه ى ما براى تسریع و تعجیل در ظهور حضرت، این است که آن حضرت را

 

بر خویش و خویشان مقدم داریم و با اجراى دستورهاى اسلامى و گسترش و ترویج عملى اسلام، آن

 

امام(علیه السلام) را به جهانیان بشناسانیم و دل ها را به سوى آن حضرت معطوف کنیم، تا به

 

خواست خداوند، هرچه زودتر، زمینه ى پذیرش مردمى و جهانى آن امام(علیه السلام) فراهم شود.

 

از این حدیث شریف نکاتى استفاده مى شود:

 

 

1. خداوند متعال از شیعیان عهد و پیمان گرفته که از امامان پیروى کنند و این پیروى سبب تشرّف به لقاى امام زمان خواهد بود.

 

2. اعمال ناشایست شیعیان سبب دورى آن ها از امامشان شده است؛ و لذا اعمال شایسته مى تواند در تسریع ارتباط با امام زمان(علیه السلام) مؤثر باشد.

 

 

منبع: شرح چهل حدیث از حضرت مهدى(علیه السلام)، على اصغر رضوانى، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1382).

 

اگر مردی، خودت برو                                                     21.jpg

روایت زیر خاطره‌ای است درباره شهید «محمد‌ابراهیم همت» که توسط علی عباسی، یکی از همرزمانش  نقل شده است

«از دست مجید کریمی، زیر لب غرولند می‌کردم که «اگر مردی خودت برو؛ فقط بلده دستور بده.»؛ گفته بود باید موتورها را از روی پل شناور ببرم آن طرف. فکر نمی‌کرد من با این سن و سال،‌ چه‌طور این‌ها را از پل رد کنم؛‌ آن هم پل شناور. وقتی روی موتور می‌نشستم، پام به زور به زمین می‌رسید. چه جوری خودم را نگه می‌داشتم؟

- چی شده پسرم؟ بیا ببینم چی می‌گی؟

کلاه اورکتش روی صورتش سایه انداخته بود. نفهمیدم کیه. کفری بودم،‌ رد شدم و جوری که بشنود، گفتم: «نمردیم و توی این بر و بیابون بابا هم پیدا کردیم.»

باز گفت «وایسا جوون. بیا ببینم چی شده.»

چشمت روز بد نبیند، فرمانده‌مان بود؛ همت.

گفتم: «شما از چیزی ناراحت نباشید من از چیزی دل‌خور نیستم. ترا به خدا ببخشید.» دستم را گرفت و مرا کنارش نشاند. من هم براش گفتم چی شده.

کریمی چشم‌غره‌ای به من رفت و به دستور حاجی سوار موتور شد و زد به پل؛ که از آن‌طرف ماشینی آمد و کریمی تعادلش به هم خورد و افتاد توی آب. حالا مگر خنده‌ی حاجی بند می‌آمد؟! من هم که جولان پیدا کرده بودم،‌ حالا نخند و کی بخند. یک چیزی می‌دانستم که زیر بار نمی‌رفتم.

کریمی ایستاده بود جلوی ما و آب از هفت ستونش می‌ریخت. حاجی گفت «زورت به بچه رسیده بود؟»

- نه به خدا،‌ می‌خواستم ترسش بریزه.
- حالا برو لباست رو عوض کن تا سرما نخوردی. خیلی کارِت داریم.

از جیبش کاغذی درآورد و داد به دستم و گفت: «بیا این زیارت عاشورا رو بخون،‌ با هم حال کنیم.» چشمم خیلی ضعیف بود، عینکم همراهم نبود و نمی‌توانستم این‌جوری بخوانم. حس و حالش هم نبود. گفتم «حاجی بیا خودت بخون و گریه کن. من هزار تا کار دارم.»

وقتی بلند شدم بروم، حال عجیبی داشت. زیارت را می‌خواند و اشک می‌ریخت».

منبع: خبرگزاری دفاع مقدس

 

چراچهارده قرن گریه؟















گاهی اوقات برای پاسخ به شبهاتمان عوض اینکه آنها را ریشه‌ای حل کنیم، به این طرف و آن طرف می‌زنیم و عاقبت هم آرام نمی‌شویم؛ مثل دلاّکی که به جای اینکه تیغ کُندِ خودش را عوض کند، می‌گفت: «پول می‌دهم، نان می‌خرم و می‌خورم تا زور بیشتری بزنم! »
یکی از شبهاتی که دربارة واقعه عاشورا مطرح می‌شود آن است که چرا شیعه پس از چهارده قرن که از این حادثه می‌گذرد، گریه و ماتم سرایی می‌کند؟ این نوشتار به قصد پاسخ ریشه‌ای به این شبهه، سامان یافته است تا به خواست الهی، جوابی مستدل به این شبهه ارائه شود.

آخرت مهمترین بُعد زندگی
ابتداءً باید بدانیم که اصلی‌ترین، جدی‌ترین، حقیقی‌ترین و مهمترین بُعد زندگی انسان‌ها در جهان آخرت است. آیات شریف قرآن، حیات دنیا را کم، قلیل، ناچیز و بازی معرفی می‌کند و آخرت را اصیل می‌شمارد: «تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ».1 تأکید و اصرار قرآن بر توجه انسان به آخرت، گواه اصالت و حقیقت آخرت است و فراموشی آخرت، موجب خسران و عذاب؛ «لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ».2
نکته دیگر، این که اهمیت دین به تبع اهمیت آخرت خواهد آمد؛ به این معنا که جدی‌ترین و اصلی‌ترین بُعد زندگی انسان باید با عمل ساخته شود؛ اما چگونه؟ چه چیزهایی آخرتمان را آباد و چه امور و اعمالی آخرتمان را ویران می‌کند؟ متصدی پاسخ به این سؤالات، دین است. دین یعنی مجموعه دستوراتی در حوزه اعتقاد و عمل که التزام به آنها، باعث سلامت، امنیت و آبادانی آخرت ما می‌شود و توسط نبی‌مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم
  و اهل‌بیت عصمت علیهم السلام  به دست ما رسیده است.
مروری بر حوادث پس از رحلت
نکته دیگر که در رابطه با پاسخ به این شبهه لازم است دانسته شود، اتفاقاتی است که بعد از وفات3 پیامبر شریف اسلام رخ نمود، که سیاه‌ترین برگ تاریخ را رقم زد و آن، غصب خلافت و روی کار آمدن معاویه، بنی‌امیه و بنی‌عباس بود. اینکه معاویه را به تنهایی و کنار بنی‌امیه ذکر نمودیم ـ با آنکه او جزء بنی‌امیه بود ـ از این جهت است که وی به تنهایی در نابودی دین و راه اندازی کارخانه جعل احادیث دروغین، سهم بزرگی داشت؛ همانطور که سهم بزرگی از عذاب برزخ و قیامت، برای اوست.4
ابن ابی‌الحدید و از او قدیمی‌تر در مسعودی مروج الذهب و از این دو قدیمی‌تر، ابن بکار از مطرف فرزند مغیرة بن شعبه ـ فرماندار معاویه در کوفه ـ نقل می‌کنند که پدرم هر شب، وقتی به خانه می‌آمد، از کیاست و فراست معاویه با آب و تاب حرف می‌زد؛ اما یک شب از نزد معاویه آمد، حرفی نزد و غذا نخورد، وقتی از او علت حرف نزدنش سؤال شد، گفت: من به معاویه گفتم: «تو اکنون در اوج قدرت هستی، خوب است کمی به بنی‌هاشم لطف کنی. اینها عمو زاده‌های تو هستند» معاویه گفت: «هرگز! ابابکر و عمر و عثمان به حکومت رسیدند و این همه زحمت کشیدند، اما وقتی مردند نامشان هم مُرد؛ در حالی‌که نام فرزند ابوکبشه5 ـ یعنی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم
  ـ را هر روز، پنج مرتبه در سراسر جهان اسلام به فریاد (اذان)، بانگ می‌زنند و به بزرگی یاد می‌کنند. نه! به خدا سوگند، آرام نخواهم نشست، مگر اینکه این نام را دفن کنم و این ذکر و یاد را به خاک بسپارم.»
قیام امام حسین علیه السلام ، عامل بقای دین
قطعاً اگر قیام امام حسین علیه السلام
  نبود، معاویه در این راه به موفقیت می‌رسید و این نام مقدس را دفن می‌کرد؛ لذا رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «حسین منی و أنا من حسین»؛ جمله اول، یعنی حسین از ذرّیه من و فرزند دختر من است؛ اما جمله «من از حسینم» یعنی چه؟ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  یعنی نبوتش و آنچه برای نجات بشریت از طرف خدا آورده و دفن این امور، یعنی دفن نام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  ؛ اما امام حسین علیه السلام  با قیامش نگذاشت دین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  یعنی همه آن چیزی که  ایشان بیست و سه سال برای تثبیت آن، خون جگر خورد و جنگید، دفن شود. امام حسین علیه السلام  قیام کرد، پاره پاره شد، علی اصغر و علی‌اکبر و جگر گوشه‌هایش، جلوی چشمان او تشنه، گرسنه و خسته شهید شدند، تا دین خالصی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  برای بشریت آورده بود، همانطور به نسل بعدی برسد و راه وصول به توحید، محبت، بندگی خدا و در یک کلمه، راه آخرت همچنان باز بماند.
همانطور که نمی‌توان با طراحی و نقشه غلط و با مصالح غیر مناسب، بنایی را در دنیا استوار کرد، همان‌طور هم نمی‌توان با دین غلط و تحریف شده، آخرت را آباد کرد. همه ائمه علیهم السلام
  در این جهت، زحمات فراوانی کشیدند ولی رنج و سختی امام حسین علیه السلام  از همه بیشتر و آشکارتر بود.
و تو ای خواننده این سطور! زمانی این مطالب برایت بهتر قابل درک است که با تقوا و یاد مرگ، آخرت در قلبت عظیم شود و وجه همّت تو و جهت اعمالت برای آخرت باشد. اگر اینطور شود، دیگر برای گریه کردن برای ائمه علیهم السلام
  خصوصاً امام حسین علیه السلام  احتیاج به روضه خواندن هم نداری؛ چه رسد به اینکه سؤال کنی چرا باید برای امام حسین علیه السلام  گریه کنیم؟
وقتی آخرت برایت مهم شد و فهمیدی که زندگی ابدی و اصلی در آخرت است و باید آنرا آباد کنی و در این مسیر، احتیاج به دستور العمل داری، احساس نیاز به دین صحیح را خواهی فهمید؛ دینی که بتواند نیاز بندگی تو را تأمین و روح تو را در راه بندگی، سیراب و کامل نماید. آنگاه با مطالعه تاریخ می‌یابی که این دین، با ریختن خون‌های ائمه علیهم السلام
  و خصوصاً امام حسین علیه السلام  و هم چنین زحمات و آوارگی علمای شیعه، اکنون به دست تو رسیده است. آن زمان، دردهای اهل‌بیت علیهم السلام  که برای رساندن دین و حفظ و سلامت آن بود، قلبت را می‌فشارد و با خود فکر خواهی کرد که برای بهشت رفتن من، فرق امیر المومنین علیه السلام  شکافته شد، سر امام حسین  علیه السلام  بر نیزه رفت، امام موسی‌کاظم علیه السلام  در چاه، زندانی شد و هزاران عالم شیعی خون جگر‌ها خوردند تا راه بهشت رفتن ما باز بماند.
اینجاست که قلبت درد خواهد گرفت و اشکت جاری خواهد شد؛ بدون اینکه کسی روضه‌ای بخواند. اینجاست که قدر مرجع تقلید خودت را خواهی دانست و از صمیم قلب به علمای دین ارادت پیدا خواهی کرد. اینجاست که معنی آیه « ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»6 را خواهی دانست که ائمه فرمودند: «نعیم، ماییم». یعنی خدا از ما خواهد پرسید که بهترین بندگان من پاره پاره شدند؛ هزاران عالم چه سختی‌ها که متحمل نشدند تا دین، به دست تو برسد و تو آخرتت را، زندگی حقیقی و ابدی خود را بسازی؛ اما تو چه کردی؟ به دنیا مشغول شدی و تمام همت تو، دنیای تو شد به گونه‌ای که از آخرت، غافل شدی؛ لذا نفهمیدی که چرا ائمه در راه حفظ دین، این قدر مصائب را تحمل کردند.
با غفلت از آخرت، احساس نیاز به دین از بین می‌رود و در این صورت قیام امام حسین علیه السلام ، مفهومی نخواهد داشت. ریشه حل مسأله، در توجه به آخرت است و اگر آخرت، مهم شود، بقیه امور حل خواهد شد.
منابع:
1.سوره انفال/67.
2. سوره ص/26.
3.بلکه به قول درست‌تر؛ شهادت؛ چون نبی مکرم اسلام مسموم شدند.
4. ما نمی‌توانیم در این صفحات محدود، این مسأله را شرح دهیم که چطور جریان غصب خلافت و استیلای معاویه در سال 40 هجری باعث نابودی و واژگونی دین شد. فقط خوانندگان را به خواندن کتاب «نقش ائمه در احیای دین»، تألیف علامه مرتضی عسگری، توصیه
  می‌نماییم؛ خواندن این کتاب برای تحکیم و تثبیت اعتقادات در بعد امامت از ضروریات است.
5. لقبی که کفار قریش از روی طعنه به نبی مکرم اسلام دادند.
6. سوره تکاثر/8.

 

 

سه خصلت مؤمن

امام رضا علیه السلام فرمودند:

مؤمن‌ ، مؤمن‌ واقعى‌ نیست‌ ، مگر آن‌ که‌ سه‌ خصلت‌ در او باشد : سنتى‌ از پروردگارش‌ و سنتى‌ از پیامبرش‌ و سنتى‌ از امامش‌ . اما سنت‌ پروردگارش‌ ، پوشاندن‌ راز خود است‌ ، اما سنت‌ پیغمبرش‌ ، مدارا و نرم‌ رفتارى‌ با مردم‌ است‌ ، اما سنت‌ امامش‌ صبر کردن‌ در زمان‌ تنگدستى‌ و پریشان‌ حالى‌ است‌.(اصول‌ کافى‌ ، ج‌ 3 ، ص‌ 339)

آیا از امام زمان خود غفلت داریم؟

آیت الله ناصری

یکی از معانی غفلت این است که انسان به واسطه کثرت اشتغالات دنیوی و صفات رذیله نفسانی،از خدا و اوامر  و نواهی‌اش،غافل و فقط به فکر خود و عینیت و شخصیت و عزت و آبرویش است.

وقتی انسان از خدا و ولایت فاصله گرفت، غافل است.

 غفلت باعث پیروی از هوای نفس می‌شود.

انسان که غافل شد، دنبال نفس و صفات رذیله می‌دود،اما امام سجاد علیه‌السلام هشدار می‌دهدکه انسان باید همیشه از خدا بخواهد در خواب غفلت نباشد.همیشه در فکر حیات ۴ روزه دنیا نباشدو حداقل بخشی از روزش را هم به فکر آخرت باشد.

ائمه علیهم‌السلام همیشه به مبدأ وصل هستند و لحظه‌ای غافل نیستند.وصل دائمی و عدم غفلت‌شان هم مثل این است که ما پادرد، کمردرد یا سردرد داشته باشیم و حسابی هم اذیت‌مان کند،اما  در عین درد داشتن، با مردم هم صحبت ‌کنیم. درد را فراموش نمی‌کنیم.

پرسش :

 چرا به امام حسین ـ علیه السّلام ـ ثار الله می‌گویند و چه کسی این لقب را به ایشان داده است؟


پاسخ

 «ثار» در لغت هم به معنی خون آمده است و هم به معنی طلب و انتقام گرفتن از خون کسی که به دست دیگران کشته شده است.[1]

ثار الله از دو واژه ثار و الله تشکیل یافته و یکی از القاب امام حسین ـ علیه السّلام ـ می‌باشدکه در زیارت عاشورا با این لقب آن حضرت را زیارت می‌کنیم. ثارالله: یعنی (طلب دمه الله) کسی که طالب خون او خداست و انتقام از قاتلین او را خداوند خواهد گرفت.[2]

یکی دیگر از معانی آن یعنی کسی که در راه خدا کشته شود و خویشاوندان و خاندانش در این راه کشته شود.

مرحوم مجلسی در شرح جمله الوتر الموتور چنین نوشته است: وتر الله ای الفرد المتفرد فی الکمال من نوع البشر فی عصره الشریف او المراد ثار الله ای الذی الله تعالی طالبُ دَمِه و الموتور قتیلُ له، قتیلُ فلم یدرک بدمهِ؛ یعنی فردی که در راه خدا به شهادت می‌رسد با این کیفیت از تمام بشر و در عصرش منحصراً اوست و یا مراد از آن همان ثار الله است که به معنی کسی است که طالب خون او خداوند است، و موتور به معنای کشته شدن در راه خداوند و کشته‌ شده‌ای است که خونش را انتقام نگرفته باشند، بلکه فقط خداوند است که انتقام خونش را از قاتلین می‌گیرد.[3]

و احتمال دارد معنای ثارالله چنین باشد، خونی که صاحب آن خداوند است و ولی دم او خداوند است. چنان که در بحث قتل عمد و غیر آن از آن به اولیاء دم تعبیر می‌آورند. در اینجا نیز ولی دم خون حسین و انصارش خداوند است. چون خون حسین در راه خدا و برای حفظ قرآن و تمامیت اسلام ریخته شده و خالصاً و مخلصاًلله بوده است و در نهایت درجه اخلاص با تمام وجود برای خداوند بوده است. لذا این خون و این شهیدان خدائی هستند. بنابراین انتقام آن نیز باید از طرف خداوند باشد‌، یا اینکه چون امام حسین ـ علیه السّلام ـ حجت خداوند بر زمین و ولی مطلق حق بود و مردم او را کشتند و زمین را از حجت حق خالی کردند بنابراین خداوند انتقام حجتش را از قاتلین او خواهد گرفت. امّا درباره اینکه این لقب را چه کسی به امام حسین ـ علیه السّلام ـ داده است باید عرض شود که چون سند زیارت عاشورا قدسی است، یعنی زیارت عاشورا که زیارت امام حسین ـ علیه السّلام ـ است از طرف خداوند به ائمه رسیده است و‌ آنرا پیامبر اکرم از جبرئیل گرفته و جبرئیل آن را از خداوند یاد گرفته است و از طریق معصومین به ما آموخته‌اند تا آن حضرت را زیارت کنیم،[4] بر این اساس این لقب را خداوند به امام حسین ـ علیه السّلام ـ داده است و چه لقب زیبایی است.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. منشور نینوا، مجید حیدری.

2. حماسه سیاسی تاریخی زیارت عاشورا، محمد رسول دریایی.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . عبدالسلام محمد هارون، مقابیس اللغه، ج1.

[2] . ابن المنظور، لسان العرب، ج4، واژه ثار.

[3] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفا، چاپ دوم، 1403، ج98، ص154.

[4] . ر.ک: قمی، عباس، مفاتیح الجنان، و سید بن طاووس، اقبال، قم، مرکز نشر تبلیغات اسلامی، 1416، ج3، ص 55؛ و دریایی، محمدرسول، حماسه سیاسی تاریخی زیارت عاشورا، تهران، انتشارات جعفری، 1371، ص12 ـ 13.